زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

قاطی پاتی

 

بعد از چند روز بنده آمــــدم و پست گذاشتم   

آهان راستی قصد نداشتم آرشیومو کپی کنم ولی یکی از دوستا گفت احتمال داره بپره 

دیگه میخوام اون خاطراتی که برام مهمه رو کپی کنم اینجا

ادامه بدون رمــــز ... 

 

الان 7 روزه پست نذاشتم!! از من بعیده 

ولی نمیدونم چرا پیش نمیاد که بنویسم ... یا حرفی ندارم یا اینترنت قط میشه یا کیبوردم خر میشه و کلا این چیزا باعث شد که 7 روز پست نذارم 

امممممم امتحان آرایشگری ام تاریخش مشخص شد 

روز قبلش داشتم به اشکان میگفتم کاش با اومدنتون یکی بشه و نرم امتحان بدم!! بعد از قبل ترش هی به خدا میگفتم کاش بیفته برای 28 و 29 آذر و با اومدن اشکان اینا همزمان نشه تا من امتحانا رو بدم و از شرش خلاص بشم! حتی بخاطر این نیت 5 تا حدیث کسا خوندم!! 

ولی خدا گاهی میمونه که من واقعا چی میخوام! خودمم میمونم!! 

دیروز که 15 آذر بود و باید تاریخ امتحانا مشخص میشد به خدا گفتم هرچی صلاح و مصلحت میدونی همون بشه 

چون واقعا خودمم نمیدونستم میخوام امتحان بدم و از شرش خلاص بشم یا امتحان ندم و باز بیفته برای بهمن!! 

قبل ظهر رفتم سایت فنی حرفه ای و دیدم بله تاریخ امتحانا مشخص شده Begging

افتاده برای 28 آذر و 29 آذر

وووووووووووووووویی خیلی میترسم ... بیشترم از امتحان 29 آذر میترسم رشته ی مقدماتی 

چون باید صدتا کار انجام بدیم ... مش + رنگ + آرایش + شینیون + کوتاهی + ویتامینه مو + براشینگ + اصلاح و ابرو + فر با آب + مانیکور!! 

خب بترکید ایشالا ... این همه آیتم برای یه روز و یه امتحان چیه آخه!! 

دیگه امیدم به خداس ... شمام دعا کنید 

دیگه تا دیدم امتحان نزدیکه با رعنا شال و کلاه کردیم و رفتیم آرایشگاه ... هوام خیلی سرد بود 

ولی بیخودی رفتم ... چندوقته نه مدل میاد آرایشگاه نه بچه ها میان! به لطف محرم و صفر 

خدا بخیر بگذرونه این امتحانا رو 

واقعا دیگه دلم میخواد تموم بشه و نرم آرایشگاه 

خسته شدم دیگه ... هی برو هی بیا 

شبم اومدم خونه و بعد با بابا مامان راهی شدیم 

اونا میخواستن برن قرض الحسنه خانوادگی ،منم گفتم برم دکمه بخرم برای پالتوم  

دیگه بعد از قرض الحسنه خانوادگی رفتیم دم یه خرازی 

پارچه پالتو رو نشون دادم و گفتم دکمه میخوام ... گفتم طلایی کثیف باشه 

دیگه هم طلایی تمیز (!!) آورد هم طلایی کثیف 

طلایی کثیفه که من پسندیدم خیلی گرون بود!! والا دیگه باید فوقش دونه ای 1000 میشد ولی اینا دونه ای 2500 بود!!! 

ولی خب خریدم،شد 15 هزار تومن!!! 

کلا یه تخته م کمه! با اینکه الان اوضاع مالی خوبی ندارم رفتم 15 هزار تومن دکمه خریدم!!! در صورتی که میشد دکمه ی ارزونتر بردارم که مثلا بشه 5 تومن!! 

بعدم به بابا گفتم بیا بریم تو این پاساژ یه دور بزنیم 

رفتم داخل یه مغازه آرایشی و دوتا قلم مو برای خط چشم خریدم که شد 6 تومن 

بعد هی تو پاساژ پرسه زدم تا یه شال فروشی دیدم 

ولی کسی توش نبود ... به بابا گفتم یه شال بخرم خب 

فروشنده هه که یه دختر جینگول مینگولی بود اومد و گفت بفرمایید داخل 

اوووووووووووووخی عزیزم خیلی دوس داشتنی و بامزه و خوشگل بود و همچنین خوش اخلاق و خوش برخورد 

فکرکنم چندین سال بود نرفته بودم شال فروشی ... چون خوشم نمیاد هی شال سر کنم و خودمو تو آینه ببینم! از اینکار متنفرم! 

هرچی شال دارم کادوئه ... یا مثلا دو ماه پیش همینجوری یه شال قهوه ای ساده خریدم،بدون اینکه هی سرکنم و بخوام خودمو تو آینه برانداز کنم!! 

ولی خب الان بعد چندسال رفتم شال بافت بخرم که برای اومدن اشکان اینا سرکنم با پالتوی جدیدم 

تیکه پارچه رو به دختره دادم و گفتم یه رنگی میخوام که به این پارچه بخوره 

گفت هررنگی بهش میاد ولی رنگ روشن بیشتر بهش میاد 

دیگه هی شال آورد و من سرکردم و از خود دختره و بابا میپرسیدم خوبه یا نه 

دختره هی میگفت مثلا این شال طرحش قشنگتره،گفتم حالا جدا از طرحش بیشتر دقت کن ببین کدوم به صورت من میاد 

بعد گفتم این بهم میاد؟؟ گفت ماشالا خوشگلی چرا بهت نیاد خخخخخخخخخ 

دیگه پنج شیش تا شال سرکردم تا یکیشو همگی پسندیدیم 

بعععععله یه شالم خریدم 

یعنی دیشب حدوده 50 تومن پیاده شدم!!! همشم خودم دادم 

و الان صفره صفرم!! فکرکنم کلا 20 تومن دیگه داشته باشم!! 

کاش زود بشه 1 دی و پول به حساب من ریخته بشه تا باز گند بزنم تو پولا خخخخخخخخخ 

بابا میگه خیلی خرجت بالا رفته،خیلی چیز میخری  

بابای بی تربیت شکلک های شباهنگShabahang

خب راست میگه،ولی چیکار کنم خب 

قبلا میگفتن من ولخرجم و فقط تو لباسم خودم قبول نداشتم! ولی الان دیگه خودم قبول دارم 

عجبااااا بار خدایا اندکی پول به من مرحمت کن! 

تازه بعد که پالتوم تموم بشه باید به الهام دستمزد بدم 

کاش نگیره  

بعدم که اومدیم خونه شام خوردیم  

دیگه گفتم چندوقته خونه اشکان اینا تلفن نزدم ... زنگیدم خونشون و با بابا مامان و شبنم حرف زدم 

بعععععععله  

اشکانم که حسابی درگیر درس،پروژه و دانشگاهه  

اینم اشکان پشت کامپیوتر  خخخخخخخخخخ  

خب حالا بدش میاد  

اینم اشکان در حال مطالعه و انجام پروژه و تحقیق و ...  

برم دیگه بای بای