زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

حرف مردم

 

بازم ادامه بدون رمــــز ...  

 

اشکان امروز و فردا  کنفرانس داشت که باید ارائه میداد 

دیروز ظهر بعد پست اس داد 

دیگه احوالپرسی کردیم  

نوشت : خوبی؟؟ دادم بلی تو خوبی موش موشک؟؟ 

گفت بلی 

گفتم کی اومدی مموشی؟؟ ( رفته بود تهران آرایشگاه!! ) گفت 30/13 

گفتم چه خبر توله سگ؟  

نوشت بی تربیت،کنفرانس سه شنبه کنسله 

گفتم چرا؟گفت نماینده کلاس خبر داده که استاد نمیاد 

کلی خوشحالی کردیم و ذوق زده بودیم 

آخه کلی متن سرچ کرده بود و داده بود ترجمه،شب قبلش به دستش رسید و خونده بود فهمیده بود که دو زارم نمی ارزه 

خیلی ناراحت بود و میگفت حالا چیکار کنم 

منم خیلی ناراحت شدم 

ولی حالا که کنسل شد خیلی خوب شد،وقت داره بازم مطلب جور کنه 

دیگه میفته برای سه شنبه ی دیگه کنفرانسش 

جدی فوق لیسانس خیلی سخته،اشکانم که رشته ش از این رشته های آبکی نیس و سخته 

بعدم دیگه من گفتم تعریف کنم یکم ... گفتم دخترخالم سهیلا تلفن زد و حرف شب چله اینا شد 

بعد گفت قراره برای الهه نیم ست بیارن!!! 

اووووووووف حالا فک و فامیل ما تجملاتی ان!یعنی کلا اصفهانیا نون شب نداشته باشن بخورن باید بهترین کادوها و بهترین مراسما رو بگیرن!! 

بعد چشم و هم چشمی ام که بیداد میکنه ... حالا اینجا یکم تفاوت فرهنگی هست بین ما و اشکان اینا 

حالا فک و فامیل هی زرتو زرت میخوان کنجکاوی کنن و بپرسن که اشکان اینا چی برام آوردن 

بعدم کادوهای خودشونو بگن 

خب آخه اصلا به کسی چه؟؟ حالا نیم ست بیارن یا یه جفت جوراب 

به کسی چه :| 

برای عید غدیر و قربانم من همین مشکلو داشتم 

اولین بار بود اشکان تنهایی میومد خونمون و عید قربان بود 

خب برام یه پیرهن + ساعت + ادکلن + کیف خرید که همینا حدوده 300 تومن شد 

فرداش احسان پسرعموم اومد خونمون محض فضولی!! تا حالا اشکانو ندیده بود اومد اشکانو ببینه 

بعد یهو دراومد گفت میخوام عیدی برای سمانه یه جفت النگو بخرم!! برای تولدشم میخوام گوشی s5 بخرم!! 

حالا نه کسی ازش پرسیده بود که چی میخوای کادو بدی نه چیزی! 

بعد نشست این چرندیاتو جلو اشکان گفت!! خب که چی مثلا؟؟ 

منم خیلی ناراحت شدم،کارش دور از ادب و فرهنگ بود ... خجالت کشیدم ... خانوادمم ناراحت شدن که احسان این حرفا رو زد

عصرش اشکان رفت و ما خانوادگی ویروس گرفته بودیم و مریض بودیم 

مهین یعنی زن عموم اومد خونمون 

دیگه مامانم گفت کادوها رو بیار مهین ببینه!! ( من از این کارا بدم میاد،ولی چون اونا نشون میدن مام باید نشون بدیم! ) 

خلاصه نشون دادم و گفت دستش درد نکنه و ... 

با اینکه مریض بودم ولی خیلی دلم از احسان و رفتارش پر بود! 

به مهین گفتم احسان میخواد برای سمانه دوتا النگو ببره عیدی؟؟ گفت نه دوتا النگو؟! چرا؟  

گفتم والا خودش اینجور گفت!تازه گفت برای تولدشم میخواد گوشی s5 بخره!!شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز گفت اینا رو جلو اشکان گفت؟؟ 

گفتم آره ... ناراحت شد و گفت اصلا نباید جلو اشکان این حرفا رو میزد 

دوتا النگو کجا بوده؟؟ میخوایم براش پارچه ببریم و ... ( الان یادم نیس ) 

خلاصه مهین خیلی ناراحت شد 

بعدم برای تولد سمانه احسان یه بندانداز برقی خرید که حدودا 100 تومن شد!!! 

بعد اون گوشی که میگفت میخوام بخرم بالای 1 میلیونه!!! 

پسرک خــــر 

چند شب بعدم بابامو دیده بود گفته بود پس اشکان برای عید غدیر نمیاد؟!! که یعنی عیدی بیاره!! 

بابامم گفته بوده نه مگه راه قرضی داره بیاد!! بعدشم دیگه عیدی آرزو رو آورد و همونا کافیه 

بازم فرداش از مامانم پرسیده بود پس اشکان برای عید غدیر نمیاد؟؟ 

مامانمم دستش انداخته بود و گفته بود چرا فردا میاد!!! 

نمیدونم چرا اینا اینطورن!! حالا حساب کنید من چقدر سر این حرفای خاله زنکی اعصابم خورد شد و ناراحت شدم  چقدر اعصاب اشکان خورد شد 

چقدر من غرغر کردم

یا مثلا خاله م میگفت برای عید غدیر فلان چیزو برای مهسا آوردن برای عید قربانم فلان چیزو  

برای تو چی آوردن؟!

خب بابا جان به فکر دل منم باشید ... دلم میشکنه وقتی انقدر فیس میدن و میخوان بگن برای من کم میارن 

تفاوت فرهنگی هست،کاش درک کنن  

منم که میشینم و هی مقایسه میکنم و اعصابم خورد میشه

دیگه ایندفعه برای شب چله نمیخوام خودمو درگیر این حرفای خاله زنکی بکنم 

هرکی هرچی میاره مبارکشون باشه و خوش باشن 

منم کادوهای اشکان برام از صدتا نیم ست با ارزش تره،واقعا با ارزشتره 

بهشم گفتم وقتی تو اون چیزی که من لازم دارمو بخری و برام بیاری ارزشش از 100 تا نیم ست  بیشتره 

بعدشم من از اول میدونستم اشکان دانشجوئه،و خب سن زیادی نداره که مثلا هی کارکرده باشه و گذاشته باشه تو بانک و ... 

من همه ی این چیزا رو میدونستم و قبولش کردم 

الانم هیچ احساس کمبودی ندارم 

همین که همدیگه رو دوس داریم اونم از روی شناخت کافیه