ادامه رو نوشتم برای اینکه درد دل کرده باشم و فکرامو بنویسم
بلکه سبک بشم و یکم به آرامش برسم
ادامه بدون رمــ ـــز
دلم گرفته ... حال و حوصله ندارم
مشکل خاصی پیش نیمده ولی قشنگ حس میکنم چقدر ضعیف شدم
دیشبم به اشکان گفتم خیلی ضعیف شدم،اونقدری که با یه تلنگر میشکنم
تفاوت فرهنگی داره اذیتم میکنه ...
اینکه من مال اصفهانم اشکان مال کرج
اینکه رسم و رسوممون باهم فرق داره اذیتم میکنه ... اصلا من هیچی از رسم و رسوم کرج نمیدونم
فقط یه چیزی درمورد جهیزیه میدونم که انگار رسمه،خانواده پسر وسایل بزرگو میخرن،همین
حالا اینکه رسمشون برای عقد چیه رو نمیدونم و این خیلی آزارم میده
بدبختی اینه که اشکانم پسره و از این چیزا خبر نداره
اصفهان رسمش اینه که اگه جشن عقد گرفته بشه مخارج اینجوری تقسیم میشه : تالار،لباس عروس،آرایشگاه عروس و سفره عقد با خانواده دختره
و آتلیه،ماشین عروس،کیک عقد با پسره
میوه و شیرینی ام فکرمیکنم نصف نصفه ... ( البته دقیق نمیدونم )
حالا از اول اشکان میگفت مزه بعضی چیزا به یه بار بودنشونه ... گفت برای عقد آتلیه و باغ نریم یا ماشین گل نزنیم ...
برای منم مهم نبود و خب موافقت کردم ... دیگه به خانوادم گفتم میخوام یه سری خرجا رو حذف کنم،مثلا کارت چاپ نمی کنیم،آتلیه نمیریم،ماشین عروسم گل نمیزنیم
حالا همه ی این خرجا با داماده ... من یجوری گفتم که یعنی از جانب خودمه و خودم نمیخوام که بریم آتلیه و ...
خانوادمم گفتن باشه ...
گذشت تا اونروز که اشکان اینا اومدن اصفهان و حرف رسم و رسوم شد ... از اونجایی که قرار بر این بود آتلیه و ماشین عروس حذف باشه و نباشه در بین مخارج عقدی که ب عهده داماده حرفی از آتلیه و ماشین عروس زده نشد
و فقط گفتن تالار،لباس عروس،آرایشگاه و سفره عقد با عروسه ... و کیک با داماده ... میوه و شیرینی هم انگار نصف نصفه ...
حالا من تصمیمم عوض شده،میگم انقدر داریم خرج میکنیم حداقل یه فیلمبردار بیاریم،یه عکاس بیاریم
اگه به فامیل بگیم فیلمبرداری کنن هم دستشون می لرزه و نمیتونن خوب فیلم بگیرن هم اینکه یه قسمتایی از آسمون و طاق تالار فیلم میگیرن یه قسمتایی از رو زمین و کفش ملت!! یعنی فیلم درست درمونی از آب در نمیاد
حداقل بگیم یه فیلمبردار بیاد برای فیلمبرداری و همچنین یه عکاس
به اشکان گفتم قبول کرد و گفت هرچی تو بگی
منم چندجا زنگ زدم و قیمت گرفتم ... زیر 1 میلیون در میاد
به اشکان قیمتو گفتم ... اونم به خانوادش اینجور میگه که آره میخوایم فیلمبردار و عکاس بیاریم تالار و خرجش انقدر میشه ... یعنی یجوری حرف میزنه که خرج با منه داماده ... از جانب خودش میگه،نه اینکه بگه آرزو گفته خرج فیلمبردار با داماده ...
بعد خانوادش میگن نچ فیلمبردار با خانواده عروسه و اینجور که گفتن فقط میوه و شیرینی با ماس
به اشکان میگم خانوادم اونشب کلا حرفی از آتلیه و ماشین عروس نزدن،حتی نگفتن بر عهده خانواده دختره
چون قرار بود نباشه برای همین حرفی هم نزدن
حالا مامانش میگه ماشینم گل بزنیم ... ماشین گل زدنم خرجش با خانواده داماده ولی متاسفانه ما اون شب در این دو مورد هیچ حرفی نزدیم
از طرفی اصلا نمیدونم رسم کرج چطوره ...
میدونم خانواده اشکان این مدلی نیستن که بخوان برای 1 میلیون دعوا راه بندازن و گله کنن
میدونم اگه بابام بگه رسم ما اینه که آتلیه و ماشین عروس با داماده خانوادش قبول میکنن
ولی من اعصابم خورده ... میگم کاش از اول همه چیزو گفته بودیم حتی همین آتلیه و ماشین عروس
اشکان میگه این چیزا ارزش نداره،همش میگذره
ولی من اعصاب و روانم خورده :(
یجورایی میترسم ... میترسم دلخوری پیش بیاد ... میترسم فکرکنن ما داریم زرنگ بازی درمیاریم ولی بخدا ما اهل زرنگ بازی نیستیم
اینا همش افکار منه ... مطمئنم که نه اشکان و نه خانوادش اصلا از این فکرا نمیکنن ولی اینا فکرای منه که همش تو ذهنم میگذره و ناراحتم
این مشکلات ناشی از اینه که از دو شهر مختلفیم ... ناشی از اینه که درست حسابی از رسم و رسوم هم خبر نداریم
ناشی از اینه که اون شب کامل و قشنگ درمورد رسم و رسوم حرف نزدیم ...