ادامه طولانی و بدون رمــ ــز ...
امممم خب از کجا بگم؟؟از اول میگم که بشه خاطره و یادگاری برام بمونه
راستش من هرچی فکرکردم دیدم اصلا نمیتونم لباس عروس رنگی بپوشم
اصلا به دلم نبود که رنگی بگیرم،اشکانم نظرش بر این بود که لباس سفید رو باید فقط یه بار پوشید
یعنی اگه بنا بر من بود دوس داشتم حتی برای عقدم لباس عروس سفید بپوشم
دیگه با اشکان صحبت کردم و گفتم من اصلا دوس ندارم رنگی بپوشم،حداقل نباتی بگیرم
اونم گفت هرچی دلته و دوس داری بگیر
ای جوووووونم به این آقای متشخص و فهمیده
پنج شنبه قرار شد بریم برای لباس عروس ... واااااای کلی ذوق داشتم و دل تو دلم نبود
قرار بود ساعت 4 از خونه بریم بیرون،مهدی که خیلی وقته دیگه با ما بیرون نمیاد بچرخیم و همش من مامان و بابا میریم،پنج شنبه گفت میام
خب بالاخره لباس عروس و این چیزا یه موردای ناب و دلچسبه
بنظرم هرکسی دوس داره بره برای این خریدا بخصوص خانواده ی عروس و داماد
مامانمم اومد،یعنی من با خودم عهد بستم تا جایی که ممکنه مامانمو برای همه خریدا ببرم،درسته پاش درد میکنه و به سختی راه میره،عصا داره،ولی میدونم که آرزوی هر مادریه که با دختر یا پسرش بره برای خرید
دیگه یه صندلی گذاشتیم صندوق عقب و 4 تایی راهی شدیم
وقتی رسیدیم اکثر مغازه ها بسته بودن ... یه مغازه سفره عقدی باز بود که یکم سفره عقداشو دیدم،رنگش طلایی بود من و اشکانم عاشق رنگ زردیم
خیلی سفره عقده رو دوس داشتم،کوچولو موچولو و شیک بود ولی نرفتم قیمت کنم،گفتم حتما گرونه!
آخه یه جا دیگه یه سفره عقد بیخودو قیمت کردم250!! جاشم باکلاس و شیک نبود ... clik
دیگه رفتیم داخل پاساژ،ما جلوتر میرفتیم مامانم یواش یواش میومد برای خودش
دوتا لباس عروس فروشی باز بود،رفتم داخل چرخیدم ... جالب بود که اصلا رنگی ملایم خییییلی کم پیدا میشد و اکثر کارا سفید بود
دیگه هی این دست اون دست کردیم تا مغازه ها باز شدن ... صندلی مامانو گذاشتیم و گفتیم تو اینجا بشین ما یه چرخی میزنیم
دیگه با بابا و مهدی هی چرخیدیم ... دو سه تا از مغازه ها از این مزونای باکلاس بود
از اینا که فقط یه مانکن لباس عروس گذاشته بودن ویترین و دیگه اصلا داخل مغازه مشخص نبود،از اینا که باید زنگ میزدیم تا درو باز کنن
خیلی دوس داشتم برم ببینم ولی گفتم حتما خیلی گرونه و میلیونه ... بابا هی گفت این دو سه جام برو گفتم وووووویی نه حتما خیلی گرونن!
دیگه چیز خاصی نپسندیدم ... همینطور که می چرخیدیم یه سفره عقد نظرمو جلب کرد
تو دلم گفتم اون سفره عقد زاقارت ( خخخ ) که 250 کرایه ش بود،این حتما میلیونه
ولی به بابا گفتم بیا بریم داخل مغازه و قیمت کنیم ... ولی در نهایت تعجب قیمتش مناسب بود و به توان مالی ما میخورد
از مغازه پریدم بیرون رفتم دم اون پاساژ که مامان نشسته بود با یه ذوق و شوقی گفتم بیا بریم ببین این سفره عقده خوبه؟؟دیگه صندلیشو تا کردم و رفتیم سمت مغازه هه
3 تا سفره عقد داشت با مدلای مختلف و رنگای مختلف ... یکی طلایی،یکی یاسی و یکی از این سفره عقد جدیدا که به تازگی گویا مد شده و با آینه و شمع و ... هستش
راستش من که اصلا و ابدا از این سفره عقد جدیدا خوشم نیمد ... خیلی ساده و بیخود بود
یاسی هم دوس نداشتم و در نتیجه همون طلایی که چشممو گرفته بودو فاکتور کردیم
خانوادمم گفتن قشنگه و پسندیدن
آخ جووووووووووووووووونم همونی شد که دوس داشتم اینم عکس سفره عقدم ( دوتا عکس گذاشتم که قشنگ مشخص باشه ) clik و clik
بعد گفت لباس عروس گرفتید؟گفتم نه ... گفت حالا من یه جا رو معرفی میکنم برید پیششون،منم زنگ میزنم و میگم که از طرف منید تا مناسب حساب کنه ...
آدرس داد رفتیم ... ووووووووووووو از این مزونای با کلاس بود همونا که بالا توصیف کردم
با بابا رفتیم ...( مامان و مهدی یواش یواش میومدن ) زنگ زدم،درو باز کردن ... داخل که شدیم دیدم به به چه درو دکور باکلاسی!چه مزون باکلاسی!
اصلا لباس عروسی وجود نداشت،از رو ژورنال نشون میداد!
2 تا عروس بودیم،اون لباسشو انتخاب کرد و نوبت من شد ... منم تو ژورنال نگاه کردم تا یکی چشممو گرفت ( به بابا گفتم بره بیرون چون اون عروسه میخواست لباس پرو کنه )
ولی خب حدس زدم باید قیمتش خیلی بالا باشه ...
طرف یه خانوم شیک و باکلاس و خوش اخلاق بود ... گفتم کرایه ش چقدره؟؟ گفت اونو با هم کنار میایم
دیگه گفت بشین تا این عروس لباسشو پرو کنه بعد تو پرو کن
پریدم بیرون به مامان گفتم بیا داخل قراره لباس پرو کنم ... دیگه مامانم اومد
اون عروسه مراسم نامزدیش بود! چه حرفااا دیگه مراسم نامزدی ام جدا میگیرن!!
لباس پرو کرد و بعد در باز شد که ببینیمش ( خواهر ،مامان و باباش + من و مامان )
ای بد نبود ولی من که دوس نداشتم ... از اینا بود که تا زانو تنگه و بعد گشاد میشه،ولی خب برای مراسم نامزدی همینا رو باید پوشید
دیگه قرار شد یه لباس عروس دیگم پرو کنه و صاحب مزون دید من معطل میشم،رفت لباس عروسو آورد که پرو کنم
وووووووووویی من که دوسش داشتم،بالاش سنگ کاری شده بود،از این مدلا که فقط یه بند یه طرف خورده و دست دیگه بند نداره ... دامنشم ساده و تور بود و پر پف
دیگه برام شیفون و تاجم گذاشت و رفت دم در بابام و مهدی رو صدا زد که بیان داخل ( دید مامانم سختشه بره خودش رفت )
دیگه همه دیدن و گفتن قشنگه،خودمم دوس داشتم ... قرار شد همینو بگیرم ... اولین لباسی که پرو کردم
اون یکی عروسه هی میگفت بیا تا من ببینمت خخخخخخخخ دیگه گفتن خیلی قشنگ و خوب شدی و ...
اون یکی عروسم یه لباس دیگه رو پرو کرد ولی خانوادش گفتن همون اولی قشنگ تره
دیگه صاحب مزون یواشکی گفت بذار اول از اینا رو حساب کنم بعد از تو رو
گفتم بااااشه ... دیگه اونا حساب کردن و رفتن و نوبت ما که شد رفتم بابا و مهدی رو صدا کردم که بیان داخل
دیگه هی چونه اینا زدیم و فاکتور کردیم ... بعععععله خیلی خوبه هااا که مثلا بریم از یه جا سفره عقد بگیریم بعد اون یکی رو معرفی کنه برای لباس و ... یعنی چون با هم کار میکنن و برای هم مشتری میفرستن خیلی موثره تو قیمت
به خانوم مزونیه گفتم آرایشگاه سراغ نداری؟؟گفت چرا در چه رنج قیمتی میخوای؟؟ گفتم زیر 500
کارت یه آرایشگرو داد و گفت این خانوم نرخاش بالاس ولی بگو از طرف منی و از طرف مزون برات نصف میکنه ...
کارتو نگاه کردم ببینم کیه! دیدم نوشته عاطفه پنجه پور!!
به خانومه گفتم وووووو ایشونو میشناسم،معروفن
گفت بلی ... دیگه گفت یه روز قبل عقد بهت زنگ میزنیم تا بیای پرو
گفتم باااشه و تشکر کردیم اومدیم بیرون ...
خوشحال و خندون بودم و پر از ذوق
مامانمم برام دعاهای خوب میکرد،میگفت الهی که خوشبخت بشی و ...
بعد قرار شد بابا بره ماشینو از پارکینگ بیاره،مامانم یه جا بشینه و منو مهدی بریم یه مغازه که همون اطراف بود و وسایل عقد داشت یکم خرید کنیم
دیگه رفتیم دو تا قند خریدیم،چاقو و کاردک خریدیم با 5 تا شمع و نقل که بریزن رو سرمون
همشم به سلیقه مهدی شد ... اووووووووخی قشنگ میفهمم که برام ذوق داره ... همین که باهامون اومد برای خرید نشون دهنده ی ذوقشه ...^-^
دیگه بعد رفتیم سوار ماشین شدیم و پیش به سوی آتلیه ...
چند روز پیش دوجا برای آتلیه زنگ زدم ( یعنی برای فیلمبردار و عکاس )
اولی که رفتیم جاش خیلی باکلاس و شیک نبود،از طرفی ام میگفت زیر 1 میلیون نداریم
به بابا گفتم بیا بریم همون جا که پشت تلفن بهم 600 قیمت داده
آتلیه خیابون نیکبخت بود ... من و بابا رفتیم داخل ... به منشی که یه دختر گرد و قلمبه بود گفتم من چند روز پیش زنگ زدم و قیمت کردم گفتن دو دوربین با یه عکاس با تخفیف 30 درصد در میاد 600
منشیه یکم تعجب کرده بود،گفت ما این قیمت نداریم،بذار زنگ بزنم خودشون بیان
تا طرف بیاد من دوتا آلبوم عکس از نمونه کارای آتلیه دیدم و بعد آآآقا تشریف فرما شدن
دیگه نشست،من توضیح دادم که چند روز پیش تلفن زدم به موبایل و اون آقایی که گوشیو برداشت گفت دو دوربین با یه عکاس در میاد 600
پسره هنگ کرده بود،اصلا باور نمی کرد!! میگفت ما اصلا زیر میلیون کار نمی کنیم!
من موندم چطور به شما این قیمتو دادن!گفت بذار زنگ بزنم به آقای تقی پور همونی که باهاش صحبت کردی ...
تلفن زد و گفت آره یه خانوم اومده آتلیه و میگه شما بهش قیمت دادید 600!بعد پسره گفت بذار اصلا گوشیو میدم به خود خانوم تا حرف بزنه ...
گوشیو داد به من،بعد سلام علیک گفتم آره من چند روز پیش تلفن زدم قیمت بگیرم شما گفتید 2 دوربین میشه 600 که با تخفیف 30 درصد میشه حدوده 400 و اندی،عکاسم گفتید بین 100 تا 150
بعد اینجوری که گفتید کلا درمیومد 600
یادش افتاد که من کی ام ... دیگه گفت عکاس زیر 200 اصلا نداریم ولی چون خودم بهتون این قیمتو دادم و حرف زدم باشه قبول به آقای فلانی میگم باهاتون رو 600 قرارداد ببنده
دیگه من تشکر کردم و خدافظی و گوشیو دادم به پسره
بعد که تلفن قط شد باز پسره مونده بود!! میگفت بخدا ما همه کارامون میلیونیه،گفت من کسی ام که کیلیپ برای شبکه pmc میسازم! بعدم یه نمونه کاراشو با یکی از خواننده های عرب نشون داد!! عربی میخوند! بعد یه نفر سوم ازشون فیلمبرداری میکرد که دیدم بله واقعا همین پسره فیلمبرداره
دیگه گفت نمیدونم چطور آقای تقی پور چنین قیمتی دادن و ...
بعد در حین قرارداد نوشتن گفت حداقل اگه میشه 100 تومن بذارید روش تا من با جون و دل کار کنم
بابا هم قبول کرد و با 700 قرارداد بستیم ... ولی میکس و مونتاژ نمیکنن هاااا اونا رو بعد انجام میدیم،فکرکنم میکس و مونتاژ طرفای 300 باشه ...
دیگه بنده هم تو قرارداد شماره موبایل خودم اشکان و بابا رو نوشتم ... خخخ شماره موبایل خودمو نوشتم جلوش نوشتم عروس :))) شماره موبایل اشکانو نوشتم جلوش نوشتم داماد و شماره بابا رو نوشتم و جلوش زدم پدر عروس خخخخخ خب همین مدلی مینویسن
بعدم دوتا امضا زدم پاش و اومدیم بیرون
حدودا نیم ساعتی تو آتلیه کارمون طول کشید و زیر پای مامان و مهدی علف سبز شد خخخخ
جمعه که باشه دیروز زنگ زدم به همین آقای تقی پور و یکم کلاس گذاشتم
گفتم اگه قراره بخاطر قیمتی که خودتون گفتید 600 و از نظر مدیر داخلیتون پول کمیه ، برای کار کم بذارید قراردادو منتفی کنیم
دیگه اونم دو ساعت روضه خوند که نه و اگه کم بذاریم برای کار خودمون بد میشه و ...
گفت اصلا نگران نباش،و از ساعت 11 فیلمبردارا با داماد میرن گل فروشی و ... تا ساعت 6 که مراسمتون تموم بشه ...
بعععععععله ان شاالله :)