زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

دوتا خبر خوب

 

ادامه ماجرای دیروزه ... 

بدون رمــ ـــز ...  

  خب دیگه شدم آرایشگر خصوصی خخخخخخ 

سهیلا دخترخالم چندوقت پیشا گفت بیا خاله یعنی مامانشو اصلاح و ابرو کن و موهاشو کوتاه کن + موهای خود سهیلا 

یه شب بهش اس دادم فردا هستید بیام؟ گفت نه نیستیم 

بعدم من یکم حالم چپ شده بود و دلم درد میکرد،از طرفی ام حال نداشتم برم (!!) دیگه به سهیلا اس دادم که من حالم رو به راه نیس و شمام معطل میشید،اگه خواستید به مهناز بگید تا بیاد  

مهناز مستاجر خالمه که آرایشگرم هست 

دیگه سهیلام گفت باشه ...

الان 10 روزی میگذره،دو روز پیش زنگ زدم خونه سهیلا اینا بعد ازش پرسیدم خاله اصلاح کرد؟مهناز اومد؟ 

گفت نه هنوز،خاله رو که میدونی با مهناز لجه! دیگه دلم سوخت گفتم اووووووووخی خاله ی پیرم گناه داره ...

بهش گفتم هفته دیگه یه روز میام خونه خاله برای کارای آرایشگری 

گفت باااااشه ... دیگه قرار شد دیروز برم خونه خاله 

هرچی به مامان گفتم پاشو باهم بریم هی دل دل کرد و نیمد 

منم شال و کلاه کردم و راهی خونه خاله شدم 

عزیز دلم،خیلی این خاله مو دوس دارم،خیلی پیره،حدودای 75 سالشه ولی من دوسش دارم مثل مامان بزرگمه  

دیگه سهیلا گفت چرا مامانت نیمد؟گفتم والا هرچی بهش گفتم دل دل کرد! زنگ زد به مامانم گفت من الان زنگ میزنم به حجی (خخخ) و میگم بیارتت اینجا 

هرچی مامان گفت نه،سهیلا گفت باید بیای ...

دیگه زنگ زد به موبایل بابام و گفت که مامانو بیاره ...

دیگه رفتم و شروع کردم به اصلاح کردن خاله با کمک سهیلا ... یعنی چون خیلی پیره باید سهیلا پوستشو میکشید تا من بند بندازم 

اووووووخی گناه داره خب ... بعدشم ابروهاشو برداشتم و دیگه یکی از آشناهای خاله + الهه دختر سهیلا ( که مدل عروسم بود برای امتحان آرایشگری) + مامان اومدن 

منم مشغول ابرو برداشتن بودم ... بعد خب ابروهای خاله هام اصلا خط نداره! یعنی باید خودم بهشون مدل بدم و در نتیجه یکم برای منی که تازه کارم سخته ...

ولی خب انجام دادم 

بعدم میخواستم موهاشو کوتاه کنم که دیدم ای داد بیداد شونه دم باریکو نیاوردم!! دیگه سهیلا گفت حالا از مهناز میگیرم،ولی دست بر قضا ایشونم خونه نبودن ...

دیگه قرار شد یکم صبرکنیم و بعد سهیلا بره از خونشون بیاره ... من سهیلا و الهه تو آشپزخونه بودیم و داشتیم حرف میزدیم از آرایش و لباس عروس و ... 

خخخخخخخخ یعنی جدیدا عقد ما سوژه شده و هرجا میرم همه میپرسن چیکارا کردم و ... همه دنبال آرایشگاه و مدل موان! دوس دارم که فامیلم برام ذوق و شوق دارن :))

دیگه من هنوز آرایشگاهم مشخص نبود ... دوتا آرایشگر بهم معرفی شده بود یکی از طرف مزون یکی از طرف آتلیه ...

ولی خب نه کارشونو دیده بودم نه چیزی،بعدم مسیرشون دور بود 

از طرفی ام دوس داشتم برم پیش آرایشگر اولی الهه ... آخه الهه متاسفانه یه ازدواج ناموفق داشت و طلاق گرفت و بعد دوباره عقد کرده ... مرداد که عقدش بود همه میگفتن اون آرایشگاه که برای عقد اولی رفته بود بهتر بود ...

واقعا هم همینطور بود و اون آرایشگاه اولی بهتر بود 

 برای اون آرایشگاه اولی و جشن عقدش من همراهش بودم یعنی همراه عروس چون تک فرزنده و نه خواهر داره نه برادر ( زن داداش ) و نه خاله ای چیزی! 

دیگه من همراهش بودم و کار آرایشگره رو از نزدیک دیدم،خیلی فرز و خوب بود 

دیگه هی به دلم بود برم پیش همین ... یکم با سهیلا اینا آشناس چون مشتریاشن 

دیگه سهیلا و الهه گفتن اگه میخوای بیا تا بریم پیشش ... منم بعد از اندکی فکر گفتم آره بریم من آرایش و شینیون اینو دوس دارم و حداقلش اینه که قبلا کارشو دیدم و چشم بسته نمیرم برای آرایشم ...

دیگه شال و کلاه کردیم که هم بریم آرایشگاه هم اون آشنای خاله رو برسونیم خونه ش ...

الهه راننده بود و بردمون 

دیگه رفتیم آرایشگاه ... بهش گفتم منو شناختید؟یادتون هست؟ گفت بلی یادمه   

دیگه سهیلا گفت اومدیم برای آرایش و شینیون عروس ... گفت موهاتو ببینم ... نشونش دادم 

دیگه گفت الان فلشم اینجا نیس که مدل مو و آرایش بهت نشون بدم،یه روز دیگه باهات هماهنگ میکنم که بیای ببینی 

بعدم قرار گذاشتیم که چه روزی برم برای اصلاح و ابرو و پاکسازی پوست و این صحبتا 

قرار شد از مزون چندتا تاج بگیرم که اونروز رو موهام امتحان کنه ببینه چی بهم میاد 

دیگه بیعانه دادیم و اومدیم ... اینم از آرایشگاهم

بعد به سهیلا گفتم حداقل این جاش باکلاسه،ولی آرایشگاه آزیتا باکلاس نیس،یه خونه قدیمیه ...  

سهیلام گفت آره خوب کاری کردی پیش اون نرفتی،حداقل این آرایشگاهش با کلاس و خوبه برای فیلمبرداری ... بعععله 

دیگه اصلا و ابدا آزیتا و بچه های آرایشگاه نباید بفهمن من جشن عقد گرفتم و تو تالاره ...

مجبورم بگم یه عقد خودمونی تو خونه میگیریم ...

رفتیم شونه دم باریکو از خونه سهیلا آوردیم و وقتی رسیدیم خونه خاله،سریع موهاشو مدل کرنلی زدم ...

بهش میگم خاله میدونی من خیلی دوست دارم؟میخنده میگه منو؟میگم اوهوم بین خاله هام از همه بیشتر دوست دارم ... میگه عزیزم :) 

بعدم ناهار و استراحت ... البته من و الهه که استراحت نکردیم فقط حرف زدیم خخخخ 

عصر بود دیدم پیام از زهرا دوستم دارم،باز کردم دیدم نوشته آآرزو یه خبر خوووووووووب امتحان آرایشگری قبول شدی و نمره عملیت 85 شده! 

وووووووووووو کلی ذوق زده بودم و خوشحال دیگه به همه گفتم که فبول شدم 

خب آخه هم آزمونگره سخت گیر بود و پدرمونو درآورد و هم اینکه من نمره نظریم کم شده بود و شده بودم 5/72

ولی خدا رو شکر نمره کلمم شده بود 81 

یوهوووووووووووو 

از شرش خلاص شدم ... اگه امتحان نداده بودم میفتاد برای بهمن و دیگه با کارای عقدم یکی میشد و من از استرس میمردم! 

چندبار خواستم امتحان ندم ولی اشکان هی اصرار کرد ک امتحانشو بدم 

بعدم برای تشویقم گفت اگه قبول شدی برات کفش میخرم :))) 

دیگه همین کفش شده بود انگیزه ی من خخخخخخ 

فداش بشم من ، مرد خوووبم :* 

بعدم خاله بهم 100 هزار تومن داد 

من که ازش نگرفتم،و گفتم پول نمی گیرم ...

بعد هی به مامانم گفت و 100 تومنش داد،مامانمم قبول نکرد ...

اوووخی خب ارزش پولو نمیدونه :) 

دیروز از صبح تا شب که خونه خاله بودم اصلا نه به اشکان اس دادم نه زنگ زدم! 

گفتم تنوع ایجاد کنم خخخخخ 

ساعت 7 برگشتیم گفتم خب دیگه شب ساعت 10 اس میدیم 

حدودای 8 بود دیدم زنگ زد ... صداشم ناراحت بود و دلخور 

گفت معلوم هست کجایی؟چرا زنگ نمیزنی و ... 

گفتم خب خواستم تنوع ایجاد کنم 

دیگه کلی نازشو کشیدم تا باهام آشتی شد Heart Smile  

 

 

نوشته شده در تاریخ ۱۴ دی ۹۴