ادامه بدون رمز ...
خسته شدم از بس خونه این رفتیم خونه اون رفتیم !!!
نه گردشی نه چیزی!فقط کارمون شده خونه فامیل رفتن یا اینکه مهمون بیاد خونمون!
خب چرا گردش و تفریحی نیس؟؟
البته گفته بودم که میخوام تا عقد نکنم جایی نرم که حرفی ام نشنوم ولی خب سرحرفم نموندم
آخه مگه میشه من نرم خونه اون خاله ی پیر و دوس داشتنیم
عزیزمممم خیلی دوسش دارم
وقتی رفته بودیم خونشون و خاله م داشت حرف میزد من رو مبل روبرویی اینجوری داشتم به حرفاش گوش میدادم دقیقا همین شکلی :)))
گوگولی مگولی منه
از دیشبم همون عمه م که شوهرش مرد داره اثاث کشی میکنه و دیگه اومده خونه جدید ...
آخه خدایی بهارستان دور بود،کسی که نمیتونست هی بره بهش سر بزنه!
الان یه خونه بلوار شفق اجاره کردن و اومدن نشستن ...
مامان بابا میخواستن برن اونجا،هرچی گفتن بیا بریم گفتم برو عامووووو خسته شدم از خونه فامیل رفتن! خلاصه که نرفتم
برای من ته خوشی و خوش گذرونی وقتاییه که با اشکانم
هم میریم میچرخیم و خوش میگذره،هم خرید میکنیم و ...
این دفعه که اومده بود تو ماشین یهو من شروع کردم به خوندن!! البته حافظه شعرم فوق العاده ضعیفه ولی یه تیکه از شعر آهنگ قمیشی رو حفظ بودم و یهو شروع کردم به خوندن
تو بارون که رفتی دلم زیرو رو شد ...
زرشک همین الان بقیه شعر یادم رفت!!! در این حد حافظه شعرم ضعیف و خاک تو سره!!
بعد مثل شهرام آذر که تو برنامه استیج به اکثر افراد میگه شما صداتونو عوض میکنید یا میگه دارید کپی میکنید و ...
اشکانم بهم گفت صداتو عوض میکنی و میخونی! با صدای خودت بخون،صداتو تغییر نده
دوباره شروع کردم به خوندن ... تو بارون که رفتی
باز گفت نخیر قبول نیس صداتو عوض میکنی!! خخخخخخخخ مثل خود شهرام آذر ایراد میگرفت!
نه که بخواد ادای اونو دربیاره هاااا،واقعا میگفت صداتو عوض میکنی و میخونی ( این شکلک رو با اشکان بودم )
بعد قرار شد یه شعر دیگه بخونم و من شعر سوسن خانوم رو انتخاب کردم و خوندم!
میخوام بیام خونتون صحبت کنم با باباتون بگم شدم عاشق دخترتون ... میخوام بیام خواستگاری نگو نگو نه نمیشه این قلب من عاشقه عاشقترم میشه و ...
که این آهنگ رو قبول کرد و گفت صدای خودت بود خخخخخخخ
البته من که صدا ندارم،ولی خب اینم یه نوع سرگرمی بود برای ما :)))
هوووووووووم چند روزی میشه که دلم دیدار میخواد ...
دو شب پیش بود،کلی احساساتم قلمبه شده بود براش این اس رو فرستادم
هرجا که باشم پرت حواسم ...
همه میدونن عشق منی تو ...
دیوونتم من گلم دست خودم نیس ...
آخه بدجوری عاشقت شدم ...
تو زندگی باش،همیشگی باش فقط برای خودم ...
و بعد که باهم اسی حرف زدیم بهش گفتم چند روزه دلم برات تنگ شده ، کاش بودی
من : خب چه تاریخی بود اومدی؟؟
اشکان : فکرکنم دهم اینا ( الان از رو پستا دیدم 12 بهمن بود که اومد )
من : اوووووووو وه ،خیلی وقته ندیدمت ...
اشکان : 18 روزه خرچی ( خرچی رو از من یاد گرفته خخخ )
اشکان : بیام باید برام ذرت مکزیکی بخریاااا
من : میخرررررررررم
اخه دو باره که میاد اصفهان من ذرت مکزیکی میخرم ...
بعدم یکم حرف از تاریخ و زمان اومدن میزنیم ... که خب هنوز قطعی نیس
اشکان : موقع خواستگاری بعد چند وقت همو دیدیم؟؟
من : 6 ماه ... بهمن 93 اومده بودی مرداد 94 خواستگاری بود
اشکان : آره قبل بهمن 93 تیر 93 برای تولدت همو دیده بودیم
من : اوووو وه دیر به دیر همو میدیدیم سال آخر
اشکان : آره.شهریور 93 رفتم سرکار دیگه نشد بیام،بعدشم امتحانام شد و دیگه بهمن بود اومدم
من : تازه میخواستم بپرسم چی شد نیمدی،یادم نبود
بهمن 93 که اومد دیگه من صبرو تحملم تموم شده بود و میخواستم رسمی بشیم ... بهش گفتم دیگه اصفهان نیا مگه برای خواستگاری!!
این شد که ما از بهمن دیگه همو ندیدیم!
حالا خیلی چیزا فرق کرده ... الان خیلی بیشتر مشتاق دیدارشم،خیلی بیشتر دلم براش تنگ میشه،زود به زود دلم براش تنگ میشه ...
اون موقع هام دلم تنگ میشد،نه که نشه ولی نه به این اندازه
اشکان : چرا الان بیشتر دلت تنگ میشه؟
من : خب رابطمون فرق کرده،دیگ دوست تنها نیستیم،نامزدیم،بیشتر دوست دارم،دیگه ترس و استرس برای اومدنت وجود نداره و ...
کاش زودتر بیاد ...