ﮔﺎﻫـــﯽ …
ﻧﻤﯿﺸـــــــﻪ ﺩﺳــﺖ ﺍﺯ
ﺩﻭﺳـــــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮑــﯽ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﺣـــــﺘﯽ ﻭﻗﺘــــﯽ ﺍﺯﺵ
ﺩﻟﺨــــــﻮﺭی !
دیروز شنبه که تعطیل بود، قبل ظهر یهو بهزاد گفت میاین بریم باغ؟؟
دیگه گفتیم باشه ... طرفای 12 ( بعد نوشتن پست ) بود که رفتیم و ناهار مهمون بهزاد بودیم ... کباب
دخترخاله هامم اومدن سهیلا و مرجان
البته من تفاوت سنیم با دخترخاله هام خییییییلی زیاده خخخخخخ مثلا بهشون میاد مامان من باشن!! آخه طرفای 40 سالشونه!! تازه سهیلام که داماد داره
دیگه ناهارو زدیم به بدن ... دلم پیش اشکان بود،با هم خوب نبودیم و خب در دسترسم نبود که بهش بگم میریم باغ
از اول قرارمون این بود هرجایی که رفتیم به هم بگیم و اطلاع بدیم
از طرفی ام ناراحتش کرده بودم و دوس ندارم ناراحتیشو ببینم
بعد ناهار بهش اس دادم و سعی کردم از دلش دربیارم
نمیدونم چرا ولی اصلا و ابدا طاقت دوری ازشو ندارم! که مثلا قهرمون یکی دو روز طول بکشه و باهم تماسی نداشته باشیم
از دعوا بیزارم ... دوس دارم زود ناراحتیا تموم بشه
هرچند من خودم از دستش ناراحت بودم ولی خب نمیخواستم اون از دست من ناراحت باشه،برای همین اس دادم که از دلش در بیارم
تو باغم که خب حرف بود و غیبت خخخخخخ
سهیلا گفت اول میخواستن برای شب چله برای الهه پالتو اینا بخرن بعد مادرشوهرش گفته میخریم ولی نباید بپوشی تا بعد عروسی الهه م دیده اینجوریه گفته برام طلا بخرید
دیگه بعد گفتن برات نیم ست میخریم هم به عنوان کادوی شب چله هم عیدی
بعد دیگه حرف عقد اینا شد ... سهیلا گفت خانواده پسره رسم دارن که یه سرویس طلا برای عروس میخرن،بعد خانواده دخترم باید یه سرویس طلا برای پسر بخرن!!!
سهیلا گفته بوده ما همچین رسمی نداریم،طلا برای مرد حرومه و ...
مامان پسره گفته ما رسم داریم،باید بخرید!!!
دیگه سهیلام به پسره میگه من یه پسرخاله دارم همش طلا میندازه هی بهش میگم چرا!!! جالا بیام برای تو که دامادمی طلا بخرم؟؟ حرومه و ...
بهش میگم منظورت از پسرخاله بهزاد بود؟؟ میگه آره دیگه
دیگه خلاصه به پسره میگه ما یه سرویس نقره برات میخریم ولی بین خودمون باشه و خانوادت نفهمن خخخخخخخخخ
حالا خانواده پسره فکرمیکنن سرویسش طلا سفیده نمیدونن که نقره س
اصلا کلا خیلی پرروان خانواده پسره!! اون از اینکه گفتن نباید پالتو رو بپوشه!! اینم از اینکه گفتن الا و بلا باید سرویس طلا بخرید!!!
بعدم دیگه رفتیم سر گوشی و برنامه های تلگرام و لاین و ...
مرجان شماره امید و خانووووومش مریم رو داشت دیگه عکس پیجشونو دیدیم
یه عکس دو نفره که امید مریمو بغل کرده بود
عکس پیج مریمم یه عکس آتلیه ای دو نفره بود
میدونید نه تازه عروس و دامادن جذابیت دارن خب
دیگه هی سهیلا گفت وا چرا اینا عکساشونو میذارن تو این صفحه ها و ... هرکسی عکساشونو میبینه و ...
نیدونماااا ولی منم اگه از این برنامه ها داشتم یه عکس دو نفره از خودم و اشکان میذاشتم
خب مگه چیه؟؟ البته عمرا اشکان اجازه بده خخخ
شایدم اجازه داد ... نمیدانم
بعد به سهیلا میگم عکس علی و شهناز جونو دیدم ( پسرداییم )
میگه کجا؟؟ میگم زن دایی بهم نشون داد
میگه با روسری بود؟؟ میگم واااا طرف رفته آمریکا بعد بیاد روسری سر کنه؟!
میگه هرجا،چه ایران چه آمریکا
گفتم والا من نمیدونم ، بی حجاب بود
سهیلا اینا تقریبا مذهبی ان ... از اینان که فوق ساده ن! مثلا دخترش الهه با اینکه تازه عروسه ولی یه کرمم به پوستش نمیزنه!! یه رژم نمیزنه!
خب بالاخره تازه عروسه باید یکم به خودش برسه بنظرم
عقاید متفاوته ...
ساعت 6 اومدیم خونه ... اشکان اس داد میره بیرون
یکم دپرس بودم و حال روحیم خوب نبود ... بالاخره تعطیلات خوبی رو با اشکان نداشتم و روحم خسته بود
ولی خب قرار شد تموم کنیم و روز جدیدی رو شروع کنیم
همینطورم شد