زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

عقد اشکان و آرزو

 

اینجا یکم سختمه که بیام سر کامپیوتر ... چون هم وقت نمیشه هم اینکه معمولا کامپیوتر در تصرفه :)))

با گوشی میخونمتون ولی خب خاموش میخونمتون و زیاد نمیشه کامنت بذارم

ببخشید دیگه

سرفرصت آهنگ ورود،عکس کادوها و ... رو میذارم :)

ادامه بدون رمـــ ــــز ...

  

 

سلام دوستای عزیزم

این مدت هراز گاهی با گوشی میومدم و کامنتا رو میخوندم

مرررررررسی بابت کامنتا و لطفتتون :)

الان که دارم مینویسم خونه اشکان اینام :))))

بالاخره ما هم عقد کردیم و منم اومدم خونشون :))

من و اشکان شنبه ظهر دوتایی راهی کرج شدیم ... جالب بود و هنوزم گاهی برام غیرقابل باوره!!

خلاصه که من از شنبه اومدم خونه اشکان اینا،کی برگردم اصفهان رو نمیدونم

حالا دوس دارم خاطره روز عقدو بنویسم ... تالار از ساعت 2 تا 6 بود ... چون بعدش از 7 تا 11 مراسم عروسی بود،دیگه خب زمان عقد 2 تا 6 بود

محضر برای ساعت 1 وقت داشتیم که بریم عقد کنیم و بعد بریم تالار،آرایشگرم گفت من 9 برم آرایشگاه

صبح طرفای 7 بیدار شدم نماز خوندم و سوره نور رو خوندم

بعدم صبحونه خوردیم و لباس پوشیدم و با بابا راهی خیابون شریعتی شدیم ...

ساعت 9 رسیدیم دم آرایشگاه لباس عرروس رو برداشتم و رفتم داخل ،خود ارایشگره نبود شاگردش بود گفت من یه سری کارا رو انجام میدم بعد اون میاد

دیگه ضبطو روشن کرد و شروع کرد به کار کردن ... ناخن مصنوعی گذاشت ابروهامو رنگ کرد و بعدم برداشت

خودم دوس داشتم ابروهامو رنگ کنم و تغییر کنم چون کلا مشکی ام

دیگه گفت وای چقدر تغییر کردی خیلی بهتر شدی،دیگه همیشه رنگ کن و ...

کلا کلی صحبت کردیم ... بعد گفت تو بهتر از دخترخالتی گفتم چرا ؟گفت خب دیگه خیلی مهربونی و خونگرمی اهل قیافه گرفتن نیستی

منم کلی خر دوق شدم خخخخ

دیگه ساعت شد 10 ولی ارایشگره نیمده بود هنوز! به منم استرس وارد میشد

دیگه بالاخره ساعت10/30 اومد

اول یه بار دیگه خودش ابروهامو برواشت و بعد رو دماغم وکس گذاشت و ارایش شروع شد ...

گفت چطوری میخوای؟؟ گفتم به چیز قشنگ ولی به سلیقه خودتون

دیگه شروع کرد ... کرم زدن،سایه زدن،خط چشم،مژه مصنوعی و ...

هی میگفتن همه صورتت شد چشم خخخخ

بعدم رسید به خط لب ...خب دهن من کوچیکه لبامم معمولیه کلا کوچولوام دیگه ...

بعد کلی خط لبو بالاتر از خط اصلی کشید و دهن و لبامو گنده و برجسته کرد

هی ارایشگره میگفت همه چیز صورتت خوبه ولی اگه دماغتو عمل کنی خیلی بهتر میشی چون اونجوری گونه هات ببشتر مشخص میشه ...

خلاصه هی گفت دماغتو عمل کن ...

بعدم رفتن سر مو و ناج گداشتن که 20 دیقه ای تموم کردن!!

گفت زنگ بزن ببین کی میان دنبالت ... زنگیدم به اشکان گل فروشی بود ... گفت تا 30.12 میام

دیگه ارایشگره گفت به استراحت بکن تا بعد لباستو بپوشی ... یکم نشستیم استراحت کردیم و بعد لباس عروس و کفشممو پوشیدم و کرم پودر زدن و دیگه کم کم همه اومدن ارایشگاه

الهام، مامانم، سهیلا دختر خالم و بعد خانواده اشکان یعنی شقایق شبنم و مامان

ساعت 1.10 بود و من هنوز اماده نبودم که از محضر رنگیدن گفتن پس چرا نمیاین؟؟ قرار بود 10 دیقه به 1 اینجا باشید و از این صحبتا ... دیگه باز به من استرس وارد شد ... تند تند اماده شدم و حجاب سرم کردن که برم بیرون

شقایق درو باز کرد و رفتم ... اشکان دم در بود سلام کردیم یهو فیلمبرداره گفت برید داخل

صبر کنید داماد درو بزنه بعد بیاین بیرون ... داماد دسته گلو بهت میده و دستتو بوس میکنه

دیگه دوباره سکانس تکرار شد چقدرم ضایع بود ... خب همه اونطرف منتظر بودن و همه کسایی که بیرون آرایشگاه منتظر بودن داشتن نگاه میکردن،اعم از پسرداییای اشکان،بابام،بهنام و بهزاد و ...

دیگه با کلی قر نشستیم تو ماشین عروس که 206 بود ... قبلش هی بهزاد میگفت سوناتا یا النترا گل بزنیم،من گفتم نه،ماشین از خودمون باشه بهتره 

اشکان گفت دیدمت جا خوردم چقدر تغییر کردی :))

دیگه منم بغض داشتم گفتم باورم نمیشه هنوز ... دیگه عروس کشون شروع شد

ما و ماشین فیلمبردار جلو میرفتیم و بقیه پشت سرمون ...

چقدرم فیلمبردار ازمون کار میکشید هی میگفت اینکارو بکنید ... مثلا میگفت دسته گلتو بگیر بیرون و تکون بده و ...

خلاصه رسیدیم محضر ... دم محضر بهزاد و عمو منتظر بودن ... دیگه با کلی ادا پیاده شدیم سلام علیک کردیم و وارد محضر شدیم ... اونجا آخونده داشت نماز میخوند دیگه گفتن بشینیم تا بیاد

نشسته بودیم منشی محضر اومد حجابمو داد پایین خخخخخ بعدم اخونده اومد و رفتیم داخل اتاق عقد ... نشستیم مهمونام سرتاسر اتاق عقد نشستن

سوره نور رو باز کردم و برای همه دعا کردم،دعا کردم هرکی هرچی به صلاحشه براش پیش بیاد،برای خوشبختی خودمون دعا کردم،برای خانواده هامون دعا کردم

بار سوم بابای اشکان ربع سکه زیر لفظی داد و من تو دلم گفتم ( بسم الله الرحمن الرحیم،خدایا اول با توکل به تو ) و بعد اینو بلند گفتم که با اجازه ی پدرم مادرم و برادرام بله :))

بعدم اشکان گفت با اجازه پدر مادرم بله

دیگه خطبه عقد خونده شد و بعدش همه اومدن روبوسی کردن و تبریک گفتن،عکس گرفتن و ...

بعدم من و اشکان رفتیم صد جا رو امضا کردیم و دیگه از محضر اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم و راهی تالار شدیم

خیلی خوب بود،برامون خوشحالی میکردن بوق میزدن و ...

دم تالار اشکان زنگید به دی جی و گفت ما میخوایم وارد تالار بشیم،آهنگ ورودو بذار

اومممممممم مهمونا اومده بودن و ما دوتا وارد تالار شدیم

اونجا فیلمبردار خانوم و عکاسم بودن ... دیگه اشکان حجابمو برداشت و چندتایی فیگور عکاس گفت انجام بدم و عکس گرفت

جام شربت آوردن،زدیم به هم و خوردیم ... بعد دو تا گل دادن بهمون و گفتن باهاش شمعای سفره عقدو خاموش کنیم و از اینکارا

بعد دیگه اشکان رفت قسمت مردا ... منم دوستام اومدن،با دیدنشون کلی ذوق کردم و خوشحال شدم ... مریم و زهرا اومدن :)))

زهرا تا دیدم گفت تو چیکار کردی با خودت؟گفتم چرا؟ زشت شدم؟؟ گفت نه خیلی قشنگ شدی

خیالم راحت شد ... آخه خودم طبق معمول همیشه از خودم راضی نبودم!!!

ابروهامو رنگ کردم کلی عوض شدم و صورتم باز شده ...

دیگه تو تالار بلندم کردن که برقصم ... خب منم رقص بلد نیستم!! ولی دیگه یکم دستامو حرکت دادم

فامیل اشکان میگفتن تو با این لباس عروس پرپف و قشنگت فقط باید بچرخی :)))

فامیل اشکان محرم نامحرمی نمیکردن و مثلا جلو اشکان و ... میرقصیدن.شکلک غیرت خخخخخخ

بعد دوباره اشکان اومد و حلقه هامونو شقایق داد و دست هم کردیم،دوباره شقایق سرویسو آورد و بعد عسل

هی میگفتن انگشت اشکانو گاز بگیرم ولی خب دلم نیمد اومممم

تازه هی اشکان بهم میگفت بداخلاق!! عجباااا فکرکنم مدل آرایشم جوری بود که فکر میکرد بداخلاقم،و گرنه من هی سعی میکردم همش لبخند داشته باشم و قیافه نگیرم خخخخ

کیک عقدم 3 طبقه بود،شقایق رقص چاقو انجام داد،دی جی هم یه آهنگ مخصوص کیک بریدن و چاقو گذاشته بود ... دیگه اشکان به شقایق شاباش داد و چاقو رو گرفتیم و کیکو بریدیم

اشکان اومد قسمت زنونه یه قر کوچولو داد کلی شاباش گرفت خخخخخ

شقایق و مامانش به هرکدوممون 50 دادن

من الان پولدارم دیگه اون آرزوی فقیر نیستم

نصف فیلممون دخترداییای اشکانن و شکلک غیرت خخخخخخخ

شمالی میرقصیدن! داشی میرقصیدن! و فیلمبردارم ازشون فیلم میگرفت تازه من شاباشم بهشون میدادم

بعدم که باباهامون + بهنام + بهزاد + مهدی + داییم و عموم اومدن ( محارم )

کادو دادن و عکس گرفتیم ...( بعدا عکس کادوها رو میذارم )

بعد اونا رفتن و داییای اشکان اومدن که من دیگه حجاب سر کردم ... اونام کادو دادن و عکس گرفتیم

تو تالار کلی بزن برقص بود،بیشترین انرژی ام فامیل اشکان داشتن :)))

دیگه ساعت 6 شد و وقت پایان تالار ... بعضی از مهمونا که به نسبت دورتر بودن رفتن و بقیه موندن که بریم با ماشین عروس ... البته قبلش کلی فیگور گرفتیم و عکس گرفتیم

بعدم دیگه سوار ماشین شدیم و عروس کشون شروع شد ... اووووووخی کلی خوش گذشت

با برنامه قبلی قرار بود بریم باغ باجناق بهنام ولی خب همه کس خبر نداشتن ... دیگه کلی راه بود تا باغ و چون ما راهو بلد نبودیم دیگه بهنام جلو میرفت و ما که ماشین عروس بودیم پشت سر بهنام

کلی خوش گذشت ... کلی بوق بوق میکردیم،اشکانم صدای ضبطو تا ته بلند کرده بود و خودشم بوق میزد خخخخخ خودمون شادتر بودیم :)))))))

یه لحظه تو کوچه ی باغ برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم کلی ماشین دنبالمون دارن میان :))

دیگه ماشین عروس رفت داخل باغ و بقیه ماشینا بیرون پارک کردن

بعد پسرعموم و دوستای اشکان گفتن عروس داماد بیان میخوایم آتیش بازی کنیم و فشفشه اینا روشن کنن

برامون اینکارا رو انجام دادن،قشنگ بود

بعدم دیگه رفتیم باغ،من و اشکان قسمت بالای باغ نشستیم و بقیه مهمونا اون پایین بودن

فامیلای مامانم ( خاله هام + دایی + دخترخاله ها و ... ) یکم بودن و رفتن

برای خانواده اشکان سورپرایز داشتیم اونم این بود که میخواستیم تو باغ بهشون شام بدیم

خب مسافر بودن زشت بود شام ندیم،یعنی زشتم نبود،گفتیم هویجوری شام بدیم

عمه هام و دخترعمه هام موندن + فامیل اشکان و دوستاش ... که رو هم رفته حدودا 70 نفر بودیم

دیگه تو باغم کلی بزن و برقص بود ... اشکان و دوستاش کلی رقصیدن

اشکان بلا رو نکرده بود رقص بلده ... کلی رقصید

بعدم دیگه کم کم قاطی شد و همه دیگه میرقصیدن

اونجا حسودیم شد،خب اشکان همش پایین بود و داشت میرقصید،یکساعتی من تنها بالای باغ بودم

دیگه باهاش قهر کردم،بعد متوجه شد اومد پیشم جهت دلجویی :)))

بعدم که شام رسید باغ،چلو کباب بود با سالاد،دوغ و نوشابه ...

ساختمون اصلی باغ 3 طبقه بود،طبقه پایین به مهمونا شام دادن،من و اشکان و یه سری دیگه طبقه دوم بودیم

بعد شامم فامیلای دو طرف خدافظی کردن و رفتن

دیگه بابا و بهنام بهزاد و مهدی باغو ترو تمیز کردن و دیگه راهی منزل شدیم

نصفه شب،طرفای 12 شب بود،راهم که دور ... دیگه اسکورتمون کردن ... بابا جلو میرفت،ماشین عروس وسط،بهزاد و بهنام پشت سرمون

ماشینای غریبه برامون بوق میزدن خخخخ اشکانم جهت تشکر یه بوق براشون میزد :)))

دیگه رسیدیم خونه،اشکان میخواست بره همون خونه ای که خانوادش و فامیلاش بودن

براش تاکسی تلفنی گرفتیم و خدافظی کردیم

اشکان که رفت منم لباس عروسمو درآوردم و پریدم بیرون و با کیسه لیف صورتمو حسابی شستم

بععععله عقد ما مثل عروسی شد ... از 2 تا 6 تالار بودیم و بعد دوباره رفتیم باغ تا 12 شب

به همه هم حسابی خوش گذشت،بخصوص به فامیل اشکان که از شهرای مختلف اومده بودن ... از بندرعباس از همدان و کرج ... به دوستای اشکانم کلی خوش گذشت :)

اینم از عقد من و اشکان :)