ادامه بدون رمـــ ـــز ...
الان که دارم مینویسم اشکان رفته دانشگاه،شقایق رفته خرید،مامان آشپزخونه س،شبنمم مغازه ...
از کرج دوتا شلوار جین خریدم ... یکی آبی خیلی روشن،یکی تیره
دوس دارم مانتوام بخرم ... بنظرم مانتوهای اینجا قشنگتره
خیابون اصلی کلی چرخیدیم ولی نمیدونم چرا هیچی نپسندیدم!!
مهستان یه مانتو پسندیدم،پرو کردم،قشنگم بود ولی مشکلش رنگشه! آخه سرمه ای بود
دوس دارم رنگ کرم یا سفید یا گلبهی بخرم نه رنگ تیره
مجتمع چچلاس هم رفتیم بازم اونجا چیزی نپسندیدم!!
اشکان میگه یه روز بریم چهارراه طالقانی شاید اونجا یه چی پسندیدی
شایدم رفتیم همون سرمه ایه رو خریدیم ... شایدم اومدم اصفهان خریدم
امروز عصرم دوباره یه مهمونیه خخخخخ
دوستای مامان میان منو ببینن :)))))
6 نفرن + زن دایی و دختر دایی اینا
تعداد که مهم نیس،مهم اینه که بنده باز باید کلی جینگول پینگول کنم خخخخ
میخوام یه پیرهن کوتاه سفید بپوشم با جوراب شلواری رنگ پا ... البته الان شقایق رفته برام جوراب شلواری بخره،اگه خرید که همینو میپوشم اگه نبود و نخریده بود دیگه باید یه چی دیگه بپوشم ...
دوس داشتم آهنگ ورود به تالارو براتون بذارم ولی نمیدونم چرا نشد لینکشو بذارم
وقتی رفتم خونه خودمون اصفهان،حتما میذارم
وقتایی که اشکان نیس انگار یه چیزی گم کردم،کلافه و سردر گم میشم :|
حسابی بهش وابسته شدم :))
اوووووخی دیشب داشتم ظرفای شامو میشستم،بعد اشکان اومد پشت کمرمو بوس کرد ( پشت شونم ) ... آخه لباسم یکم باز بود خخخخ
انقدر چسبید و دوس داشتم :)))
از هر دری حرف زدم :))
دیگه همینااا،برم دیگه که قراره 4 مهمونا بیان
فعلا