زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

خاطرات

 

خاطرات خیلی عجیب اند ...

گاهی اوقات می خندیم به روز هایی که گریه میکردیم ...

گاهی گریه میکنیم به یاد روزهایی  که میخندیدیم ....

ادامه بدون رمز ... 

الان که دارم مینویسم یک عدد آرزوی خسته و داغونم

از صبح با مامان بابا رفتیم بیمارستان،آزمایشگاه،پیش متخصص ارتوپد و کلی خسته شدیممم

وای که چقدر من از این بیمارستان الزهرا بدم میاد  

مرکز آموزشی درمانی و تخصصیه و بسیار بسیار شلووووغ

از همه قشری اونجا هست،از شهرای مختلف و بعضا با لباسی محلی 

خب چرا با لباس محلی میان بیمارستان؟؟ 

علت تنفر من از این بیمارستان برمیگرده به همین شلوغی و ازدحام جمعیت و یه سری خاطرات بد

اون سالی که من،مامان،مهدی و الهام داشتیم میرفتیم خونه خالم و تصادف کردیم،آمبولانس که اومد منم همراه پسره سوار آمبولانس شدم و رفتیم،اوووف که چقدر بد بود،تو آمبولانس فقط گریه میکردم و دعا دعا میکردم که پسره نمیره و گرنه مهدی باید بره زندان

آمبولانسم رفت بیمارستان الزهرا

بعد که مامورا فهمیدن تصادفیه و پسره حالش خیلی بده اومدن به من دستبند بزنن  دیگه هی گفتم من راننده نبودم،داداشم راننده بود،من فقط اومدم همراه این آقا

هووووم چه روزای بدی بود،چقدر منو بابا اومدیم همین بیمارستان الزهرا ملاقات پسره خدا بیامرز!

خلاصه که بنا به این دلایل از این بیمارستان خوشم نمیاد ولی چه کنیم که برای آزمایش اینا باید میرفتیم اینجا

مامانم که نمی تونه راه بره،هر سری براش ویلچر میگیریم و میریم آزمایشگاه و ...

خب این دکتری که انتخاب کردیم و الان داریم میریم پیشش دکتر رادی هستن

امید پسرداییمم رباط پاش پاره شده بود همین دکتر عملش کرد و راضی ان،کلا همه ازش تعریف میکنن بخاطر همین این دکترو انتخاب کردیم

حالا ما چون بیمه نیستیم و هزینه عمل بالاس گفتیم بریم بیمارستان دولتی عمل کنیم که خب این دکتر توی الزهرا هست و استاد دانشگاهه ...

رفتم پیشش عکس و آزمایش نشون دادم،بهش میگم ما میخوایم خودتون عمل کنید،یعنی یه وقت ندید دست رزیدنت و ... چون همون طور که گفتم الزهرا آموزشی درمانیه و دانشجوها دانشگاه پزشکی اصفهان میان اونجا

گفت فعلا من نمی تونم عمل کنم،گفتم چرا؟اگفت اگه بخواین بیمارستان دولتی یعنی الزهرا عمل کنم باید ثبت نام کنید و برید تو نوبت،ممکنه ۶ ماه دیگه نوبتتون بشه ممکنه ۱ سال دیگه نوبتتون بشه چون پروتز زانو کم هست و انگار گفت فعلا توی این بیمارستان پروتز زانو نداریم

گفتم خب ما چیکار کنیم؟شما تو چه بیمارستانهایی هستید؟ گفت الزهرا و خانواده 

خب این بیمارستان خانواده که گفت خصوصیه و از هتل ۵ ستاره م گرونتره! 

بیمارستان خانواده و سعدی جز بیمارستانای خصوصی و گرون اصفهانن

یعنی کلی باید پیاده بشیم! خیلی گرونه خب

گفتم خب آدرس مطبتونو بدید ...دیگه آدرس مطبشو نوشت و گفت بیاین اونجا تا بگم کی عمل کنیم

آآآآقا یه گروه دانشجو  دورش بوودن من اول که وارد شدم چشمم یه دختره رو گرفت  انقدر خوشگل و ناز بود که نگووووو 

 خیلی خوشگل بود،چشماش آبی خوشرنگ بود،حالت چشماشم خیلی قشنگ بود،البته فقط یه نگاه بهش کردم که پررو نشه 

آهان تو راهروی بیمارستان یه دختره بود شبیهه flicka بود خخخخ ( یکی از دوستان وبلاگی ) بعد هی میگفتم نکنه اونه،بعد باز میگفتم آخه flicka بیاد اصفهان و بیاد الزهرا چیکار خخخخ

با خودم درگیر بودم  ولی خب خیلی شبیهه flicka بود،لباش،مماخش،ابروهاش

البته یه تفاوتایی ام داشتن با هم ولی خب کلیتش خیلی شبیهه  flicka بود ...  

خلاصه که خدا قسمت کرد و تو نخ دخترا  بودم 

بعععله داشتم از بیمارستان خانواده میگفتم! حالا پسرخالم ایمان تو بیمارستان خانواده کار میکنه و با دکتر آشناس

ببینیم میشه تخفیف گرفت یا نه

یکی از سهامدارا بیمارستان خانواده م از فک و فامیل شوهرخالمه ولی خب نفعی برای ما نداره فقط میتونن پارتیمون بشن جهت رسیدگی بیشتر و لاغیر

حالا ببینیم چی میشه،مثل آهو تو گل موندیم  

دیگه چی بگم؟؟

آهان قرارداد مغازه اشکانم که آبان تموم میشد،دیگه خدا رو شکر توافق حاصل شد و تو همین گالریا موندنی شدیم

۲۰۰ تومن گذاشت رو اجاره و اجاره شد ماهی ۱ میلیونو ۴۰۰ 

۷ میلیون وامی که اول آبان گرفتیموو ندادم به مهدی برای ادای قرض! گفتم فعلا پیشمون باشه ببینیم گالریا چطور میشه

حالا که تکلیف گالریا مشخص شد در نتیجه ۷ میلیون وام رو میدم به مهدی ... میمونه ۶ میلیون دیگه که امیدوارم صاحب مغازه الیزه پولمونو بده 

 دیشبم که بنا به تغییرات هورمونی اعصاب مصاب نداشتم و بخاطر اینکه اشکان جواب پیام خبریمو نداده بود غوغا کردم

خب بهش پیام دادم که مهمون داریم دیرتر اس میدم،این پیاممو جواب نداد منم که قاطی بودم قاطی ترم کردم خخخخ

هر کاری کرد خوب شم خوب نشدم و بدقلقی کردم دیگه اونم عصبی شد،۴ تا پیام دادیم و شب بخیر گفتیم

بعد من آهنگ ستایش مرتضی پاشایی رو گذاشتم و باهاش گوله گوله اشک ریختم،بعدم پیام دادم به اشکان و نوشتم حتی الانم دوست دارم

ولی خواب بود 

 کلی ام یاد مریم و باغ غدیر افتاده بودم و دلم برای مریم تنگ شد

اولین باری که این آهنگو گوش دادم تو باغ غدیر بود،مریم برام گذاشت،حالا چند وقت پیش مریم تو وبلاگش یاد این آهنگ کرده بود و نوشته بود که این آهنگ منو یاد آرزو میندازه

منم بعد خوندن پستش رفتم آهنگو دانلود کردم،دیشب که گوش می دادم دیدم چه جالب منم با گوش دادن به این آهنگ یاد مریم میفتم و دلم براش تنگ میشه ... هووووم یادش بخیر دوران مجردیمون چقدر با هم میرفتیم و میومدیم

چقدر کیف مییکردیم ولی حالا دو شهر مختلفیم و ارتباط کمتر شده هووووم 

ظهرر که از دکتر اومدیم با اشکان تلفنی حرف زدیم،یعنی قهر نیستیم دیگه ولی خب همین جوری اتفاقات دیشب و امروزو نوشتم

اینم از این پست