زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

پایان دلتنگی

 

تو فردایی

همان که قرار است

بخاطرش زنده بمانم ...

ادامه بدون رمز ... 

این مدت انقدر کار کردم که حد نداره!

خب ما معمولا محرم یا صفر شله زرد میپزیم

هفته پیش بابا مامانمو گذاشتم تو فشار! گفتم اگه میخواید شله زرد بپزید تا من اصفهانم بپزید

خلاصه که فکر کنم سه چهار باری گفتم تا بالاخره اوکی شد

آخه کلی کار هست برای نذری پختن،مامانمم که سختشه،درسته عروسامون خوبن و کمک میدن ولی خب هیچکس دختر نمیشه!

از هود شستن بگیر تا دستشویی و حموم شستن! جارو کردن،گرد گیری،پاک کردن در،شیشه و کلییی کار دیگه که این چند روز اخیر انجام دادم

البته بعضی کارا مثل حموم شستنو همینطوری انجام دادم و کاری به مهمونی و نذری نداشت! دیدم کثیفه شستم

قشنگ یه خونه تکونی کوچولو کردم و کلی له و خسته شدم

ولی خب عوضش خونمون تا یه مدت تمیزه ...

انقدر الان تو خونه کارمیکنم که خونه داریم ۲۰ شده! 

شله زردو قرار بود جمعه بپزیم و خب مامانم کلی مهمون دعوت کرد! بعضیا رو برای ناهار،بعضیا رو هم همینطوری برای بعد ناهار

پنج شنبه م کلی کار بود از کلم و کاهو شستن بگیرررر تا قیمه پختن و ...

البته خدا رو شکر مامانم نسبت به اول آبان که اومده بودم اصفهان و پاهاش خیلی درد میکرد بهتره و میتونه خودشم یه کارایی بکنه ولی خب منم خیلی کمکش میکنم،دوس ندارم وقتی من هستم زیاد کار کنه،برای همینه که خودم هی بهش میگم تو بشین من خودم همه کارا رو انجام میدم

مامانم دلش نمیاد من خسته بشم،هی میگه نه توام خسته ای میشی

میگم نه خسته نمیشم تو برو بشین

البته مامانم آخرش کار میکنه ...

مثلا مامانم کابینت رو پاک میکرد،برنج خیس کرد و ...

بعد از مدت هاااا الهام،بهنام و علی کوچولو شب اومدن خونمون بخوابن و اگه کاری داریم کمکمون کنن

عزیزممم انقدر علی بزرگ شده که نگووووو،قد کشیده،خوشگل و با لهجه ی اصفهانی حرف میزنه،پسر خوبیه کلاا

خلاصه که پنج شنبه اومدن خونمون خوابیدن که جمعه شله زرد بپزیم

جمعه م که باز من برنج پختم،قشنگ بلدم برای کلی آدم برنج بپزم!

یعنی من هیچ غمی ندارم که حالا بعدا که رفتم سر خونه زندگی خودم چیکار کنم،چون همه کاری بلدم

حالا برعکس من مینا بود که هیچ کاری بلد نبود وقتی عروسمون شد

حتی بلد نبود قشنگ ماکارونی بپزه! دو سه بار رفتم پایین بهش یاد دادم تا قلقش اومد دستش ...

داشتم میگفتم من برنج میپختم،الهام مثلا از مهمونا پذیرایی میکرد،بعد با مینا سالاد درست کردن و ....

برای ناهار که ماشالا عمه هام،خاله و دختر خاله هام بودن،خودمونم که ۱۰ نفریم

 حسابی روز شلوغ و پرکاری بود ... دست عروسام درد نکنه،کلی کمک کردن :-)

ولی خب عوضش نذری پخته شد و خیال من راحت شد برای کرج رفتن!

یکی دو هفته پیش بابای اشکان زنگ زد به بابام و گفت که آرزو برای تولد اشکان میاد کرج،شمام بیاین و این صوبتااا

بعدم با خودم حرف زد و گفت حتما بیای هاااا،گفتم چشممم

اشکان میگفت شنبه یعنی دیروز برم کرج

دیگه شنبه اوکی نشد ولی فردا دوشنبه میرم کرج پیش یااار ^_^

وای که چقدر دلمون برای هم تنگ شده،من که انگار کلافه م و یه چیزیمو گم کردم!

الان ۲۳ روزه همو ندیدیم و مشتاقیم که هرچه زودتر همو ببینیم و چند روزی رو با هم باشیم ^_^

اشکان میگه انگار خیییلی وقته ندیدمت،چند ماهه ندیدمت،همچین حسی داره پسر کوچولوی من 

دیشب کلی لباس شستم که میخوام برم کرج ترو تمیز باشن 

الانم برای ساعت ۴ وقت آرایشگاه گرفتم،حسابی ابروهام پر شده ...

مینا میگه خودت بردار،گفتم حالشو ندارم میرم آرایشگاه خخخخ

رنگ ابروهامم کلا رفته و مشکی شده ولی خب فعلا دیگه رنگ نمیکنم

بعدم که از آرایشگاه اومدم باید چمدونمو بببندم و حموم برم

ان شاالله فردا صبح ساعت ۳۰\۹ حرکت میکنم سمت کرج   

بعععععله

جدیدا خیلی زیاد باهام شوخی میشه،منم تا یه حدی تحمل شوخی رو دارم،الان دارم رو این شوخیا حساس میشم و کم کم قاطی میکنم!

از پسر خاله و داماد دایی بگیر تا خانواده خودم همه در مورد کرج رفتن و موندن من شوخی میکنن

حالا یه بار بگن،دو بار بگن،نه اصلا  پنج بار بگن و شوخی کنن نه دیگه در این حد که داره حال منو به هم میزنه!

یعنی چی آخه! حالا من هی هیچی نمیگم و میخندم که نباید پررو بشن و هی بگن!

منم تا یه حدی ظرفیت دارم و شوخی پذیرم،قاطی کنم میشورمشون میندازمشون رو بند تا خشک بشن!

اییییش بخصوص پسرخاله هاام و داماد داییم 

آخه به شما چه که من کی میرم کرج و چقدر میمونم! 

الان مثلا سر ظهری بابام میگه حالا نری و بعد هی زنگ بزنی بهونه بیاری که آره میخوایم بریم مهمونی و ... تا بیشتر بمونی!

منم دیگه قاطی کردم و اون روی سگیم بالا اومد

گفتم تا هر وقت دلم خواست میمونم حالا چه یه هفته چه یه ماه!

ای بابا دیگه شورشو در آوردن و بی مزه ش کردن

اووووف امان از این شوخیای بی مورد و رو اعصاب

 بیخیال این حرفاااا

خودمونو عشقهههه