زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

صیغه یا نامزدی؟؟

 

 

هوس کردم که بنویسم ... 

 

بلاگ اسکای هم خوبه هااااا ... خوشم اومد ازش ... تو مایه های بلاگفاس برای همین احساس غریبی نمی کنم 

 

ما رسم نداریم تو دوره نامزدی صیغه کنیم ... ولی تو مراسم نامزدی بابای اشکان عنوان کرد که یه صیغه بخونیم تا محرم بشن ( که بهزاد گفت اول آزمایش خون برن )

 

البته باباش بخاطر ما گفت که یه وقت بابام ایراد نگیره و بذاره با هم بریم بیرون و ... 

 

چند روز پیش بابای اشکان به بابام تلفن زد و گفت که بین عید قربان و غدیر ما میایم اصفهان که صیغه بخونیم  

 

بابامم گفته بود باشه تشریف بیارید

 

فرداش به اشکان گفتم چرا میگید صیغه؟؟ گفت خب که محرم باشیم و خانوادت بذارن باهم بریم و بیایم و ما رسممون اینه که توی دوره نامزدی یه صیغه محرمیت میخونیم ( یادم افتاد به مینا خواهر شوهر آوا که نامزدن ولی صیغه هم خوندن ) 

 

گفتم خب از نظر ما اشکال نداره که محرم نباشیم ... ما رسم نداریم 

 

گفت ما بخاطر شما میگیم و ...  

 

چندساعت بعد گفت که به بابام گفتم آرزو اینطور میگه و میگه از نظر ما اشکال نداره که محرم نباشیم ... باباشم گفته بوده خب چه بهتر اینجوری فقط خودت میری و نیاز نیس ما بیایم ( مرخصی نداشتن و به سختی یه روزه باید مرخصی میگرفتن ) 

 

بعد منم با بابام حرف زدم ... گفتم من خوشم نمیاد از اسم صیغه ... اینجوری همه میگن که ما نامزدیم ولی اونجوری میگن صیغه ن :| 

 

بابام و مامانمم موافقت کردن و گفتن خب باشه صیغه نمی خونیم و فقط نامزد باشید 

 

دیگه بعدش بابای اشکان تلفن زد به بابام و گفت اگه اشکال نداره صیغه نخونیم؟ اینجور که آرزو خانوم گفتن اشکال نداره 

 

بابامم گفت نه اشکال نداره آقا اشکان هروقت خواست تشریف بیاره ما در خدمتیم 

 

اینجوری بهتر شد من از صیغه خوشم نمیاد ... آدم تکلیف خودشو نمیدونه ... والا 

 

بععععععله چند شب پیشم تلفن زدم خونه اشکان اینا و با بابا مامانش احوالپرسی کردیم  

 

ذوق دارم که زود بیاد پیشم اوممممم 

 

قبلا هم وقتایی که قرار بود بیاد ذوق داشتم ولی از اونطرفم استرس میگرفتم و می ترسیدم 

 

ترس از پلیس،ترس از دیده شدن توسط فامیل و دوستو آشنا،ترس از اینکه روز قرار خانواده گیر بدن و نذارن برم ( هرچند که آزادم و هرجا بخوام میرم و میام ولی با این حال بازم استرس داشتم ) 

 

ولی الان خدا رو شکر هیچکدوم از این ترسا و استرسا رو ندارم 

 

واقعا هیچی بهتر از رسمی بودن یه رابطه نیس ... واقعا 

 

اینجوری خیال آدم راحته ...