زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

روزی که گذشت

 

ادامــه بدون رمــ ــز ...  

معمولا مهدی با ماشین میره سرکار و ما اکثرا بی ماشینیم! 

از شنبه هی میخواستیم بریم آتلیه ولی خب ماشینی نبود که بخوایم باهاش بریم 

دیروز مهدی زود اومد خونه،طرفای 6 بود 

اومدم به بابا زنگ بزنم بگم بیا بریم آتلیه،بعد دیدم هم حسش نیس هم مامان سرماخورده و مریض افتاده ...

دیگه بیخیال تلفن شدم 

ساعت 7 که بابا اومد خونه،گفت بیا بریم آتلیه 

مامان گفت اونوقت کی شام درست کنه؟ من که نمیتونم از جام بلند بشم 

این شد که گفتیم نمیریم ... میخواستم الویه درست کنم،دیگه الویه رو درست کردم،ظرفا رو شستم 

بابا گفت خب آماده شو تا حالا بریم! گفتم الان؟؟ ساعت یه ربع به هشته،دیره،بستن 

بذار زنگ بزنم ببینم هستن یا نه ....

گفت نمیخواد،همینطوری میریم،اگه بسته بودن که میایم خونه ...

گفتم نمیشه برای سفره عقد و لباس عروس بریماااا 

اگه باز بودن میریم آرایشگاه و آتلیه فقط 

گفت باااشه.

تند تند آماده شدم و با بابا رفتیم   

توی مرداویج بودیم،بابا پرسید آرایشگاهت کجا بود؟؟ آخه اوندفعه با سهیلا و الهه رفته بودم آرایشگاه و بابا آدرسشو نمیدونست 

گفتم سیچون خخخخخخخخخ اسم محله ش سیچونه! یعنی سیچان درسته! اصفهانیا میدونن :))

بعد خب ساعت دیگه 8 بود،گفتم آرایشگاه حتما بسته س،از طرفی ام تا از مرداویج برسیم اونجا کلی طول میکشه،بیخیال آرایشگاه ...

دیگه رفتیم برای آتلیه ... بابا میخواست ماشینو تو خیابون شیخ صدوق پارک کنه و بعد پیاده بریم خیابون نیکبخت! 

گفتم ووووووووووووو من که حالشو ندارم پیاده بریم تا اون کله خخخخ 

دیگه خیابون نیکبختم که یه طرفه س،باز خوبه بابا بلد بود،انداخت از کوچه پس کوچه های شیخ صدوق رفتیم تا رسیدیم سر خیابون نیکبخت 

دیگه ماشینو پارک کردیم و یکم پیاده رفتیم تا رسیدیم و دیدم بعععععععله آتلیه بسته س!! 

هیچی دیگه دوباره برگشتیم سوار ماشین شدیم که بریم خونه ...

با اینکه اتفاق خاصی نیفتاد و جای خاصی نرفتیم ولی خوش گذشت!! 

فکرکنم بابا حوصله ش سر رفته بود میخواست بره یه دوری بزنه خخخ 

دیگه وقتی اومدیم گفتم برم عکسایی که اشکان برام گذاشته رو ببینم،بالاخره این همه بچه سختی کشیده تا دونه دونه عکسا رو آپلود کرده و گذاشته،دیگه تندی اومدم و 15 تا عکسی که برام گذاشته بودو دیدم 

منم که عاشق لباسم،دیگه با ذوق رفتم دونه دونه عکسا رو دیدم 

چندتاشو یادگاری اینجا میذارم ... clik و clik و clik و clik و clik و clik و clik و clik 

یه سوال اساسی!! در سال 94 چندتا مانتو خریدید؟؟ مانتوی عید هم حساب میشه،چون سال 94 خریدید دیگه :))))) 

آآقا این عروس دایی من ( مریم ) هر شب که دوره بودیم یه مانتو میپوشید!!! 

یعنی قشنگ تو ایام عید 13 تا مانتو پوشید