تولد خانوادگی

ادامه بدون رمز ... 

الان عصبی ام،بقم،اعصاب مصاب ندارم

از دیشب فکرکنم 10 تا کلمه حرف بیشتر با اشکان نزدم

دیشب تولد برام گرفتن 

ولی خب چیزای سطحی ای پیش اومد که باعث شده الان مثل برج زهرمار باشم

تو پارک نشستم ... طرفای سید خندان ... اشکان رفته آرایشگاه ... منم گفتم تا وقت هست یه پست مختصر بنویسم

دیشب تولد بود ... دوتا داییا بودن + دوست شبنم

جمعا 17 نفر بودیم

اولین بار بود همچین تولدی برام گرفته میشد!

درسته تک دخترم و ته تغاری ولی خب هیچوقت تولد به این شلوغی و مفصلی نداشتم

مهمونای زیاد،شام،کیک بزرگ،کادوهای زیاد،شمع فوت کردن و دست زدن

شام اسنک بود + ماکارانی + کشک بادمجون و چند مدل ژله های خوشگل که خواهرشوهر عزیزم شبنم برام درست کرده بود :-)))

بدی تولدم این بود که شانس من شقایق میگرنش عود کرده بودو سردرد شدید داشت و به اصطلاح بق بود!

نشد بزنن و برقصن

همین باعث شد یکم ناراحت بشم و به اشکان بگم

اونم که دیگه هیچی ....

اووووف

بیخیال ... مهم نیس

خواستم شمع فوت کنم گفتن اول یه آرزو بکن

یهو دوست شبنم گفت برای ما دعا کن

عزیزم ☺

منم فقط فقط برای شقایق شبنم و خوشبختیشون دعا کردم

برای خودم و اشکان هیچچ ... خب دیگه فقط این دوتا اومد به ذهنم

کلی عکس گرفتیم ... از خودمون از کیکی که اشکان برام سفارش داده بود،از کادوها

دیگه با این دوتا داییا و خانواده هاشون صمیمی شدم

خانواده های خوبی هستن

اینم از تولد خانوادگی ... 

راستی اشکان برام تبلت گرفته بود :-)

ادکلنم که گرفته بود

بعععله دیگه تبلت دار شدم خخخخخ

 مامان بابا وجه نقد دادن

شقایق شبنم برام عینک آفتابی خریدن + روسری

خخخخ روسریه مثل همون روسریا بود که گفتم 80 تومن،100 تومن اینجورا بود و نخریدم ... رفتم از شاهین ویلا 25 تومنیشو خریدم خخخخخ بعد اینا رفتن برای اون مانتو مجلسی سرمه ایه که قبلا عکسشو رویت کردید از این روسریا خریدن

ای بابا راضی به زحمتشون نبودم.

دیگه یکی از دااییا عطر و شال هدیه داد

یکی دیگشون یه گردنبند نقره

دوست شبنم یه گیر مو و مداد چشم

مامانشم یه تاپ مجلسی هدیه داده بود

دیگه همینا ... دستشون درد نکنه ...

اشکان زنگ زد برم پل سید خندان  ... من برم دیگه

حالم خوب شد ... دیگه باهاش آشتی میکنم