زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

عروسی 2

 

ادامه بدون رمـــ ــــز ... 

گفتم بیام یه مختصر بنویسم ... این روزا وبلاگ اومدنم خیییلی کم شده ...

اشکان جمعه صبح ساعت ۶ رسید اصفهان

جمعه م که عروسی پسرعموم احسان بود و من میخواستم برم آرایشگاه

ساعت ۴ اشکان رسوندم آرایشگاه 

دوس داشتم موهامو شینیون کنم،به آرایشگره هم گفتم،ولی گفت شینیون مال کساییه که موهاشون کوتاهه یا مال افراد سن بالا!

بار اول بود میشنیدم ولی خب نظر این آرایشگر این بود

خلاصه گفت حیفه شینیون کنی ... تو که موهات بلنده،مدل باز برات درست میکنم

خیلی به دلم نبود چون دوس داشتم شینیون کنم ... ولی دیگه حرفی نزدم و گفتم باشه هرجور میدونید

 خلاصه گفت برات بیگودی میکنم ... چون موهام لخته ۲۰ دیقه زیر سشوار نشستم

بعدشم میخواستم تغییر کنم و اشکانو سورپرایز کنم گفتم ابروهامو رنگ کنه ...

خب من در حالت عادی مشکی ام ... ابروهام مشکیه،مژه هام مشکیه،چشمامم همه فکر میکنن مشکیه! ولی مشکی نیس،قهوه ای تیره ی تیره س

برای عقدم رنگ کرده بودم اشکان خیلی خوشش اومده بود،میگفت قشنگتر شدی و صورتت باز شده ...

ولی خب دیگه رنگش رفته بود و مشکی شده بود ...اشکان گفت بازم رنگ کن،گفتم نچچچچ فعلا مشکی باشم تا بعد که رنگ میکنم جذابیت داشته باشه و تغییر مشخص باشه ...

ولی بهش نگفتم میخوام رنگ کنم،گفتم سورپرایزش کنم

رنگ قهوه ای کردم ... بعدم دیگه آرایشمو شروع کرد

خدا رو شکر از این آرایشگرا نبود که آدمو سفیییید کنه،پوستمو یه درجه روشنتر کرد

دیگه مژه مصنوعی گذاشت،خط چشم و ....

خوشم اومد ... هی گفت خوش آرایشی

 بعدم بیگودیا رو باز کرد و دوتا چیز تزیینی زد به موهام و آماده شدم

آرایشگره میگفت شبیه سوسانو شدی!!

جدیدا زیاد بهم میگن شبیهه کره ایام! منم که از کره ایا بدم میاد

ساعت شده بود ۱۵\۶ ... زنگ زدم اشکان بیاد دنبالم 

دیگه تا نشستم تو ماشین بهش گفتم خوبم؟ سرشو به نشونه ای بد نیستی،خوبی تکون دادو بعدش گفت آره خوبی

گفتم اگه گفتی چه تغییری کردم ... نگام کردو گفت ابروهاتو رنگ کردی

گفتم بعععله،سورپرایز خخخخ

خلاصه رفتیم خونه،شال و مانتو جلو بازه رو اتو کردم،لباسا اشکانم که صبح اتو زده بودم

بعد عروسا صدام کردن برم طبقه پایین کمکشون مو بابلیس کنم،در نتیچه باز اشکان تخنا شد

عروسا دیدنم گفتن خوب درست کرده،قشنگ شدی

یکم موها الهامو بابلیس کردم و اومدیم بالا لباس پوشیدیم 

من که لباس مهمونی کرجو پوشیدم ... اشکانم لباس جدید خریده بود،شلوار کتون سرمه ای و یه پیرهن آبی طرحدار قشنگ

خوش تیپ شد ... خب از بعد عقد فامیلم اشکانو ندیده بودن،حتی بعضیا که خدا رو شکر عقد دعوت نبودن یا نیمده بودن شب عروسی احسان حضور داشتن و خب بالاخره باید اشکان خوش لباس و شیک میبود دیگه ...

ساعت ۳۰\۷ رفتیم تالار ... جز اولین مهمونا بودیم،دیگه تبلتمو برده بودم کلی عکس با عروسا،فندقا،ماماان،عمه و ... گرفتیم

 بعدم دخترعمه هام اومدن ... یکی از دخترعمه هام تا منو دید گفت وای عزیزم چه نازو خوشگل شدی

منم کلی ذوق کردم و اعتماد به سقف پیدا کردم

نمیدونم چرا بعضیا انقدر دیر میرن عقدو عروسی ... مثلا مینویسن از ساعت ۷ ولی خیلیا طرفای ۳۰\۹ یا حتی ۱۰ میومدن!!

من خودم دوس دارم زود بریم جشن عقد یاعروسی ... هر روزو هرشب که عقد یا عروسی دعوت نمیشیم،والا باید نهایت استفاده رو برد

تالار بزرگ بود،سه طبقه بود ولی مشکلشون ضعف در پذیرایی بود

تا ساعت ۹ حتی یه آب معدنی ام سر میزا نبود!تازه از ساعت ۹ شروع کردن به چیدن شیرینی و میوه!!

ضعف کردیم بوخودا ... والا معمولا یکساعت قبل از شروع تالار میزا رو آماده میچینن

ولی اینجا دو ساعت بعد شروع کردن به چیدن میزا!!

تو جشنم چشم همه به بزن و برقص و پذیراییه ... اگه این دو مورد خوب باشه خیلی خوبه و میگن مثلا عروسی فلانی خوب بود خوش گذشت ولی اگه این دو مورد بد باشه میگن جشن فلانی خوب نبود!

لباس عروس،آرایش،آتلیه و ... رو کسی کاری نداره

ساعت ۱۵\۹ احسان و سمانه اومدن ... اوووخی سمانه بامزه شده بود،موهاشم رنگ کرده بود تغییر کرده بود

ولی خب لباس عروسش باز بود و خیلی تپل مپل بودنش تو چشم بود

باید لباس عروسشو آستین دار برمیداشت تا چربیاشو بپوشونه

من خودم برای عقدم آرایشگرم گفت لباستو باز و لختی بردار ... حتی دکلته،چون لاغری

ولی خب من دکلته دوس نداشتم،لباس عروسم یه بند داشت

۲۰ دیقه ای سمانه توتالار بود،رقصید،خوشامد گفت و بعد رفت خونشون عروسی

یکی دو بار دخترعمه هام اومدن منو به زور بلند کردن بردن وسط برای رقص و کل میکشیدن

چون من تازه عروس مجلس بودم،من وسط میرقصیدم اونام دورم میچرخیدن خخخخ

دخترخالمم گفت موهات خییلی بهت میاد 

خوب شد به نظر و سلیقه آرایشگره احترام گذاشتم و قبول کردم بیگودی کنه ...

شامم چلو کباب،جوجه کباب و خورشت ماست بود + سالاد،نوشابه و دوغ

طرفای ۱۲ هم از تالار اومدیم بیرون و رفتیم خونه سمانه اینا،دنبال عروس

بعدش یه سر رفتیم خونه عروس،و با مامان زودی اومدیم بیرون که بعدا مامان تو شلوغی جمعیت اذیت نشه و نخوره زمین

دیگه مامان رفت تو ماشین نشست منم رفتم پیش عشق جان

بعد دیگه نرفتیم دنبال ماشین عروس،خسته و کوفته بودیم،من اشکان و مهدی برگشتیم خونه

بعدم بهنام اینا،بهزاد اینا و عمه اومدن

تا طرفای ۳ نشسته بودیم ... حرفا پیرامون کادو بود!

که بابا چی بذاره،من و اشکان چیزی بذاریم یا نه

بهزاد اینا میگفتن شما عقدید لازم نیس چیزی بذارید،من و مامان نظرمون این بود که من و اشکانم جدا کادو بذاریم

بعد یواشکی از اشکان پرسیدم نظرت رو چه مبلغیه؟ که مبلغ مورد نظرشو گفت

بعد من همینجوری گفتم بهنام و بهزاد x تومن میذارن

اشکان گفت اونا پسرعموشن،منم گفتم منم دخترعموشم ... و در ادامه گفتم نمیگم که اندازه بهنام بهزاد بذار که ...

ولی خب باز الکی الکی سر همین چهارتا جمله قهر پیش اومد

خب یه مدته وضع گالریا به هم ریخته،وضع مالی افتضاح شده

اشکان میگفت تو همش بفکر کادویی،میخوای از بقیه کم نباشی!

اشکان حسابی دچار سوتفاهم شده بود وگرنه من نگفتم مام عینا مثل بهنام بهزاد بذاریم

فقط اشکان دراومد گفت اونا پسرعموشن ... منم جواب دادم خب منم دخترعموشم

و گرنه اصلا منظورم این نبود که اندازه اونا کادو بذاریم

هرچی ام توضیح میدادم فایده نداشت!

حالااشکان بق و ناراحت بود،من اون موقع احساساتم قلمبه شده بود و خیلی دوسش میداشتم

ولی خب کم کم کلافه م کرد و عصبی ...نتیجه ش این شد که تا فردا ظهرش قهرالو بودیم و بعد کم کم خوب شدیم

شنبه ظهرم همه ناهار رفتن خونه عمو ولی من و اشکان پیچوندیم و نرفتیم

بابا برامون غذا آورد از خونه عمو،دوتایی خوردیم

عصرم که پاتختی بود ... آخرش بابا مامان گفتن ما یه مبلغی برای شما میذاریم

یعنی x تومن به نام بابا و x تومن به نام منن و اشکان کادو گذاشتن

اشکان هرکاری کرد بده،قبول نکردن و گفتن ما خودمون میدیم

پاتختی ام به بهونه آتلیه رفتن پیچوندم و نرفتم

به جاش با اشکان رفتیم انقلاب ذرت مکزیکی خوردیم بعدم رفتیم میدون امام

ریمل و رژ مدادی خریدم و رفتیم از خیابون حافظ اسنک خریدیم اومدیم میدون امام خوردیم و بعد رفتیم خونه

یکشنبه م که دوباره عصر گفتیم بریم سانس 7 سینما

من نظرم فیلم زاپاس بود،اشکان فیلم بارکد

دیگه رفتیم بارکد ... من انتظار داشتم کمدی باشه،با توجه به اینکه رو تبلیغاش نوشته بودن بهترین فیلم کمدی و .....

ولی کمدی نبود! چندتا مورد خنده دار داشت ولی کمدی نبود

من که فیلمشو زیاد دوس نداشتم و خوشم نیمد ولی اشکان دوس داشت!!

بعد سینمام رفتیم پارک ۸ بهشت نشستیم تا طرفای ۲۰\۹ ...یاد گذشته ها کردیم

سال ۹۱ اولین تولدم کنار اشکان ... اشکان با پسرداییش محمداومده بود اصفهان برای تولد من،منم با مریم رفتم ... ۴ نفری بودیم،عصر رفتیم پارک ۸ بهشت عکس گرفتیم و کلی خندیدیم :-) :-) 

خلاصه بعدم رفتیم شام،اشکان ساندویچ گرفت،منم سیب زمینی .... اومدیم رو نیمکتا نشستیم خوردیم و راهی خونه شدیم

دیروزم که باشه دوشنبه دوتایی راهی کرج شدیمو ساعت ۹ شب رسیدیم کرج