زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

یک قطره زندگی

 

دنیا چیزی جز پژواک نیست ...

یادمان باشد « زندگی » انعکاس رفتارهاست ...

انعکاس من بر من

پس حواسمان باشد بهترین باشیم تا بهترین را دریافت کنیم

ادامه بدون رمز ...

از دوشنبه شب کرجم ... ولی اصلا حالو حوصله بیرون رفتن ندارم

فقط یکساعت رفتم مغازه پیش اشکان و اومدم خونه ...

اون سه روزم که اشکان اصفهان بود به زور بیرون میرفتم،اصلا حسش نبود

ولی خب میخواستم به اشکان خوش بگذره و حوصله ش سر نره دیگه میرفتم بیرون

الانم میخوام شب با اشکان برم بیرون،یجورایی حوصلم سررفته،یجورایی ام نمیخوام کز کنم گوشه خونه دیگه ...

دیروز اشکان که رفت مغازه،مامانم با دوستش رفتن بیرون

به اشکانگفتمم نمیام مغازه،گفت بله میدونه ... خلاصه رفت مغازه

دیگه من بودم و شقایق شبنم

میخواستن ورزش کنن ... آهنگ گذاشتن و دیگه شروع کردن به اروبیک و رقص خخخخ

 شقایق شبنم قبلا کلاس رقص رفتن،باشگاهم رفتن،اروبیک و رزمی

الان دیگه باشگاه نمیرن و تو خونه گاهی اوقات ورزش میکنن

دیگه هی به منم گفتن پاشو برقص ... سه تایی میرقصیدیم و کلی میخندیدیم

من که رقصم در حد اونا نیس،یکم بهم آموزش میدادن

مثلا قر ماتحت یاد میدادن،منم انجام میدادم کلی میخندیدیم

منم عرق کردم،فکرکنم ۱۰۰ گرم کم کردم خخخخ

دیگه بعد خسته شدم نشستم،اونا یکم رزمی ام کار کردن،حلقه زدن

حدودا سه ربع بزن برقص و ورزش بود

خوب بود خوش گذشت

بعدم کلی چیز میز خوردیم ... سوپ،بستنی،پفک خخخخخ

شقایق شبنم چاق نیستن ولی خیلی اهل رژیم و ورزشن ... یکم وزن زیاد کنن تندی میگن وای چاق شدیم،شکم آوردیم!!

ولی در صورتیکه شقایق خوش اندامه،شبنم لاغره،البته نه در حد من،ولی خب لاغره

 بعدش کم کم حالم چپ شد،بازم تپش قلب کوفتی اومد سراغم و حالمو بد کرد

در صورتیکه نه از چیزی ناراحت شده بودم نه استرسی بهم وارد شده بود که بخوام تپش قلب بگیرم

اولش ساکت و آروم پیش شقایق شبنم دراز کشیدم ولی به مرور حالم بدو بدتر میشد

دیگه نمیتونستم تحمل کنم،رفتم تو دستشویی گریه کردم 

اومدم بیرون رفتم تو تاریکی رو مبل دراز کشیدم،خیلی حالم بد بود

یکم تنها بودم که شبنم اومد ببینه من کجام،دید تو تاریکی خوابیدم،گفت لامپو بزنم؟ گفتم فرقی نداره هرجور میخوای و پاشدم نشستم

شبنمم اومد رو مبل نشست ... بهش گفتم حالم خیلی بده،نپش قلب دارم،خسته شدم دیگه و زدم زیر گریه

بنده خدا پاشد اومد بغلم کرد،پیشونیمو بوس کرد،گفت گریه نکن و شقایقو صدا کرد

شقایقم دید دارم گریه میکنم تعجب کرد ...دیگه هی لپمو کشید،منم وسط گریه خنده م گرفت از کار شقایق

گفت من که میدونم چته،دلت محبت خواهرشو میخواست خخخخخ

خلاصه هی از شقایق و حرفاش خندم گرفته بود

فشارمو گرفت و بعد مجله آورد گفت اینو بخون خوبه ... گلاب و عسلم برام آوردن خوردم و کم کم حالم خوب شد

بعد گفتم حالا اشکان میاد مثل میت نباشم پاشدم آرایش کردم

حالا آآآقا اومده بق بود!!هرچی باهاش حرف میزنم،لبخند میزنم تا یخش باز بشه ولی فایده نداشت

بهش میگم خب چته؟؟ هی میگه هیچی!!!

دیگه حسابی کلافم کرد و عصبی

بدی اشکان اینه که علت ناراحتیشو رک نمیگه،توقع داره من حدس بزنم چشه! علم غیب ندارم که

هزار بار بهش گفتم من علم غیب ندارم،ناراحتیتو بیان کن لطفا

ولی فایده نداره!!

دیگه منم شدم برج زهرمار،اصلا دلم نمیخواست دیگه باهاش یه کلمه م حرف بزنم

شبم موقع خواب با فاصله خوابیدیم

مگه خوابمون میبرد!! بعد قل خورد اومد سمتم،دستمو گرفت،ولی دیگه فایده نداشت،سگه سگ بودم

اشکانم برگشت سرجاش ... با زحمت خوابمون برد

صبح بیدار شدم اومد بوسم کرد،منم یکم خوب شدم

بعد میگم دیشب چت بود؟ میگه نیمدی مغازه،همش منتظرت بودم

میگم مگه نگفتم نمیام،توام گفتی بله میدونم؟

میگه من فکرکردم شوخی کردی!!

بهش میگم خب زنگ بزن بگو آرزو بیا مغازه،اصلا تو میدونی من دیروز مثل مرده افتاده بودم؟

جاروبرقی روشن بود درست نشنید،گفت چی؟ گفتم هیچی

باز بهش گفتم من علم غیب ندارم،لطفا ناراحتیتو بیان کن

گفت باشه ... ببینیمو تعریف کنیم

بعد باز من عنوان کردم بره باشگاه تا شکمش آب بشه ... بدش اومد و ناراحت شد

حق دادم بهش که ناراحت بشه ... چون بار چندم بود بهش میگفتم ... هووووم 

سرمو گذاشتم رو سینه ش میگم بمیرم برات که ناراحتت کردم :-( 

بعد برای اینکه حالمون خوببشه،اشکان گفت پاشو تا بهت لباس بدم

دیگه یکم جنس خونه داشت،دو تا لباس برداشتم،تیشرت و تونیک

این شد که حالمون خوب شد

الهی تو هیچ زندگی ای قهرو دعوا و دلخوری پیش نیاد چون واقعا خیلی بده و خیلی اثر میذاره رو زندگی،رو احساس رضایت و ... امیدوارم همه خوشبخت باشن :-) 

 الان خواستم بیام مغازه پیش اشکان سوپ خوردم

و باز تپش گرفتم ولی سریع گلاب و عسل خوردم که حالم مثل دیروز بد نشه ...

دیروزم سوپ خوردم و بعدش تپش قلب گرفتم ... فهمیدم از فلفه،سوپ دیروز و امروز خیلی تندو تیز بود

دیگه نباید غذای تندو تیز بخورم