زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

تغییر و تحول

 

ادامه بدون رمز ... 

نمیدونم کی برگردم ... فردا یا شنبه

بین این دو روز موندم!!

خودم دوس دارم شنبه برگردم ... ولی آخه دم رفتن مامان ده بار گفت یه هفته بیشتر نمون!!

هنوز راهی نشده،هنوز نرفته میگن فلان روز برگرد،زود برگرد

خب این چه وضعشه،ای بابا

گفتم حالا بذارید پام برسه کرج بعد هی بگید برگرد!! والا

حالا موندم فردا برگردم یا شنبه ...

دوره عقد معلوم نیس آدم اینوریه یا اونوریه ...

چه بدونم والا،حالا منم گیر دو سه روزم

این چند روز که گذشت یه روزشو با شبنم و دوستش آزاده،۳ تایی رفتیم بیرون

بعد خب من نسبت به روزای دیگه بیشتر آرایش داشتم ... چون کم پیش میاد خط چشم داشته باشم

ولی اونروز هم خط چشم پشت چشم داشتم هم زیر چشم،با ریمل،رژگونه و یه رژ صورتی خوشگل که مال شبنم بود

خلاصه با شبنم یه سر رفتیم گالریا پیش اشکان تا من باهاش خدافظی کنم خخخخخ

بعدم رفتیم دنبال آزاده ... لوازم آرایشی فروشی رفتیم من همون شماره رژی که شبنم داشت و ازش زده بودمو خریدم،خیلی خوشرنگ و ناز بود

به منم رژای جیگری رنگ،قهوه ای و ... نمیاد زیاد

ولی عوضش رنگای صورتی،نارنجی و ... میاد

خودمم رنگ رژ صورتی خیلی دوس دارم

خلاصه من رژ خریدم شبنمم ضدآفتاب

تو راه یه دستفروش شال و روسری میفروخت،بعد میگفت خانوما بیاین روسری بخرید تا چشم خواهرشوهرتون در بیاد!!

این دیگه چه مدل حرف زدن و تبلیغه!! خیلی بی ادب بود

از اونطرفم خنده مون گرفته بود ... شبنم میگفت آرزو تو برو روسری بخر تا چشم من در بیاد خخخخ

بعدم شبنم برامون ذرت مکزیکی خرید خوردیم و پیاده راهی خونه شدیم

شب که اشکان اومد خونه،میگه چرا انقدر آرایش کرده بودی خخخخخ

بی تربیت

آرایش زیاد رو دوس نداره .‌‌..

بععععله

یه روز دیگم که ناهار مهمون داشتیم،دوتا داییای اشکان

تو دوره دوستی هی اشکان میگفت دایی قزوینی اینا مومنن،دختراش آرایش نمیکنن،یه تار موشون بیرون نیس و ...

خب این داییه سرهنگ ارتش بوده،الان بازنشسته شده

وقتی ام که بازنشسته شد از قزوین اومدن کرج برای زندگی

ارتشیام که معمولا گیرن،مقرراتی ان

خلاصه خیلی به دختراش گیر میده

بعد حالا در کمال تعجب دیدم تو مهمونی،که اومده بودن خونه اشکان اینا،دختراش شال سر نکردن جلو اشکان

شگفتااا چقدر تغییر و تحول

خخخخ

 اون اول که اومده بودم کرج،اشکان گفت اشکال نداره جلو داییام شال سرنکنی یا مثلا با تیشرت باشی

خب کلا مدل خانواده اشکان اینطوره ... شقایق شبنمم اینطورن

یا مثلا شقایق شبنم میگفتن نمیخواد شال سرکنی،راحت باش

ولی خب به اشکان گفتم نه من شال سرمیکنم

اونم گفت باشه هرجور خودت دوس داری و راحتی

حالا خدا داند در آینده چطور بشم،شاید منم مثل دخترداییا اشکان متحول بشم!

البته که تا الان میل خودم این بوده که حجاب داشته باشم

بلیز شلوار میپوشم یا تونیک،با شال

بعععله ببینیم بعدا چطور میشم ;-)