زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

چند روزی که گذشت

 

ادامه بدون رمز ...

اومممم با کلی ذوق با بابا مامان رفتیم آتلیه که عکسا رو بگیرم 

وقتی رفتیم و آقای تقی پور پاکت عکسا رو داد دستم و گفت چک کن ببین خوبه،دل تو دلم نبود و با دیدن دونه دونه ی عکسا یه لبخند به پهنای صورت به لبم بود :-) 

اوممم خدا رو شکر بابت اینکه ما به هم رسیدیم و الان دیگه عکسای خوشگل عقدمون تو خونه های همدیگه مونه

عکسا رو گرفتیم و سوار ماشین شدیم ... مامانمم عکسا رو دید و گفت خوب شده

با تمام حرصو جوشا و استرسا،خیلی خوب عکسا رو آماده کرده بودن و من به شدت از عکسا راضی ام

هی تو دلم گفتم کاش عکسای بیشتری داده بودیم برای چاپ

۶ تا عکس دو نفره و تکی ۲۰ در ۳هستش،آهان البته یکی از عکسای دو نفره چون یکم تار بود سایزشو آوردم پایین،در نتیجه ۵ تا عکس ۲۰ در ۳۰ داریم و یه عکس ۱۶ در ۲۱

و ۲۱ عکس خانوادگیه ۱۶ در ۲۱

 بعد دیگه خود آتلیه آلبوم نداشتن که ازشون بخریم،رفتیم یه عکاسی دیگه،گفت برید عکاسی افشین بخرید

رفتیم خیابون سعادت آباد،عکاسی افشین،که آلبوم بخریم

من فکر کردم نهایتا ۳۰ تومن باشه آلبوم

آآآقا یه آلبوم ده برگ ۲۰ در ۳۰ و یه آلبوم ۲۰ برگ ۱۶ در ۲۱ میشد حدودا ۱۱۰ تومن!!

اووووو وه چقدر گرون! فکرشم نمی کردم

به خانومه گفتم قیمت مناسب تر ندارید؟؟؟ گفت نه قیمتا همینه،یواشکی گفت برید پاساژ هجرت تو چهارباغ،اونجا عمده فروشیه و قیمتا مناسبه

کلی ازش تشکر کردیم و رفتیم چهارباغ،پاساژ هجرت

آلبوم ۲۰ برگ ۲۰ در ۳۰ و آلبوم ۲۰ برگ ۱۶ در ۱۸ رو گرفتیم ۶۵ !!!

دقیقا هم همون شکل و شمایل بود،تازه جفتشم ۲۰ برگ 

اومدیم خونه از بس ذوق ذوقی بودیم تند تند لباسامو عوض کردم و نشستم عکسا رو چیدم تو آلبوم که ببرم کرج

گفتم اگه تو آلبوم نذارم حالا هی انگشت انگشتی میشی

خلاصه اینم از عکسای عقد ما،خدا رو شکر از عکسا راضی ام

 پنج شنبه م که گفتم صبح راه بیفتم سمت کرج که زود برسم،قبل رسیدن دایی همدانی اینا من کرج باشم

دوس نداشتم بعد اونا برسم

این شد که از تعاونی بی تا بلیط گرفتم برای ۱۰ صبح

عجب غلطی ام کردم باز با این تعاونی راهی کرج شدم

کلا همه جا میچرخه ... از ترمینال شاهین شهر بگیر تا فرودگاه امام،شهریار،فردیس

صدجام وایمیسه مسافر خالی و سوار میکنه ... انگار نه انگار اتوبوسه! مثل تاکسیه!

بین راهم جای خوبی نگه نمیداره ... یه جا مزخرف و بی کلاس تو دلیجان نگه داشت ... منم گشنه،گفتم تو راه ساندویچی چیزی میگیرم میخورم ... ولی اینجایی که این نگه داشت ساندویچیش که بسته بود،سوپریش بسته بود،چلو کبابیش باز بود

هم میل به کباب نداشتم هم حسابی گشنم بود

از طرفی ام حسابی پولام ته کشیده بود و با ۳ هزار تومن راهی سفر شده بودم! کارتمم همراهم بود ولی فکرنکنم پول توش میبود

کلا ایندفعه خرجم بالا رفته بود و هرچی داشتمو خرج کرده بودم ... از خرید آلبوم بگیر تا پول کرم،آرایشگاه و .‌‌..

خلاصه اونایی که داشتن چلو کباب میخوردنو با حسرت نگاه میکردم! خب گشنم بود

از طرفی ام هم پول نداشتم کباب بخورم هم تک و تنها بی مزه بود دیگه،تو اتوبوسم نمیشد بیارم بخورم

اصلا یه وضعی بوداااا

دیگه شانس گفت سوپری باز کرد و یه چیپس خریدم.شکلک فقیر خخخخ

ولی جدا اون لحظه به فکر آدمای فقیر و گرسنه افتادم،گفتم وقتایی که ما تو رستوران داریم غذاهای خوشمزه میخوریم و برامون عادیه،خیلیا هستن با حسرت به غذا خوردن ما،به رستوران نگاه میکنن

هوووووم

خلاصه چیپس خریدم خوردم با یه کیک ... گشنگیم رفع شد

ساعت ۱۰ کجا ۱۵\۵ کجا!! رسیدم ترمینال اشکان اومده بود دنبالم،دیگه اصلا با دیدنش خستگیم در رفت و لبخند گنده نشست رو لبام

دلمون برای هم تنگ شده بود و چند روزی بود دل تو دلمون نبود که همو ببینیم

باهاش دست دادم،سلام علیک کردیم و دیگه رفتیم سمت ماشین

تو ماشین که نشستم یه پلاستیک داد دستم،میگم این چیه؟

میگه رفتم برات سمبوسه خریدم بخوری

اوووووخی

دیگه یکم سمبوسه خوردم تا رسیدیم خونه ... کلی بار داشتم که ۳ طبقه آوردشون بالا،دستش طلااا

مادرم اومده بود خونه اشکان اینا ( مادر بزرگ اشکان ) 

با همه روبوسی کردم،اشکان منو گذاشت و دیگه رفت مغازه

دایی همدانی اینام که ساعت ۳۰\۱۰ شب رسیدن!!

دیگه وقتی اومدن غذا خوردیم ... بعد میخواستن برای خواب برن خونه اون یکی دایی،مادرم میخواست بره ولی ماشینشون جا نداشت،این شد که من و اشکان رفتیم مادرو برسونیم

با اینکه در کل ۲۰ دیقه رفتیم و اومدیم ولی چسبید،دلم برای اشکان کلی تنگ شده بود،تو ماشین یه بوسش کردم

دیگه نتونستم صبر کنم که برسیم خونه و بعد بوسش کنم

بععععله

حالا صاف الان صورتم چندتا جوش ریز زده،زیاد مشخص نیس ولی رو مخمه دیگه

فردام که مهمونیه و یکشنبه م عروسی

ووووویی رو به رو شدن با یه سری افراد جدید

بععععله اینم از این پست

کامنتا رو میخونم و بدون جواب تایید میکنم