زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

برنامه عوض شد!

 

خسته شدم از بس نوشتم ادامه بدون رمز !! 

کاش بلد بودم با تبلت عکس کپی پیست میکردم اول پیج 

اگه کسی بلده چطور میشه عکس کپی پیست کرد،یادم بده لطفا :-)  

اممم از وقتی شنیدیم عروسی امید حالت مهمونی داره و زن و مرد کنار هم با چادر و بعضا با مانتو میشینن،یجورایی ذوق ذوقی بودیم

از اینکه قراره ما پیش هم باشیم و جدا نمیشیم

منم از این بابت خیالم راحت بود که نه نیاز به اینه که بفکر لباس باشم نه شینیون و آرایش

بارها اون شبو در کنار هم تصور کردیم

اشکان کت شلوار مشکیشو پوشیده،موهاشو خوشگل درست کرده،منم با مانتو کاربنی رنگه و روسری کنارش نشستم

چقدرم کت شلوار به اشکان میاد 

اما امروز در کمال تعجب متوجه شدیم برنامه عوض شده!!!

زنونه مردونه جداس،بزن برقصم هست 

هیچی دیگه باید باز برم تو فکر لباس،آرایش،مو 

ای باباااا خب قشنگ از اول میگفتن جشنه که انقدر خیالپردازی نکنیم و آسوده نشینیم!

فعلا تصمیم گرفتم تاپ و دامن بپوشم

تصمیمم گرفتم برای شینیون و آرایش،آرایشگاه نرم

دلم نمیاد کلی پول الکی بدم خخخخ

خودم خودمو آرایش میکنم

موهامم همینجوری باز میذارم یا فوقش یه سشوار میکشم

امممم باید برم آرایشگاه ابروهامو بردارم

تصمیم گرفتم موهامو کوتاه کنم 

خب الان موهام خیلی بلندشده،بلندیش به گودی کمرم رسیده

اول قصد داشتم برم کوتاهه کوتاه کنم،تا روی گردن کوتاه کنم!!

بعد مامانم گفت تو تازه عروسی،باید موهات خوشگل و بلند باشه!! مامان اشکانم گفت حیفه این موهاس که بخوای انقدر زیاد کوتاهشون کنی

اشکانم گفت نه خیلی کوتاه کن نه یجوری کوتاه کن که هیچ تغییری نکنی،متعادل باشه اندازه ش

از طرفی ام خودم این مدت تو جشنا دقت کردم،دیدم واقعا یکی از ملاکای زیبایی موی یکم بلند و حالت داره

خلاصه تصمیم بر این شد که خیلی کوتاه نکنم ... میخوام خورد کنم،موهای جلومو بیشتر کوتاه کنم تا قشنگ تر باشه و صورتم باز بشه ... بعععله چهارشنبه باید برم آرایشگاه

اشکانم که پنج شنبه صبح میرسه و منو متفاوت میبینه ...

حالا که عروسی پسر دایی محترمه،یاد یه دلخوری بین داییم و اشکان افتادم و هوس کردم بنویسم

برای عقدمون که رفته بودیم محضر،من تو اتاق عقد نشسته بودم با سایر مهمونا

بعدم که خب عاقد اومد مهریه رو خوند و من بله گفتم

اصلا متوجه یه تغییر تو مهریه نشدم،از بس استرس داشتم اصلا گوش نمیدادم ببینم عاقد چی میخونه!!

خوش و خرم بله رو گفتیم و تموم شدو رفتیم تالار برای جشن

فردای روز عقد اشکان بهم گفت دیروز تو محضر سر مهریه یکم حرف پیش اومد!!

من تعجب کردم،گفتم چرا؟

خب جز مهریه ۱ دونگ خونه بود،از طرفی خونه رهن بانک بود و نمیشد سند زد،از یه طرفم هم خود اشکان هم خانوادش فکر کرده بودن این ۱ دونگ خونه مثل مابقی چیزای مهریه س،و اگه خدای ناکرده قرار بر طلاق شد ( خدا اون روزو نیاره ) اون موقع باید پول یه دونگ خونه به همراه سکه ها و ... داده بشه

در صورتیکه تو اصفهان اینجور نیس،اگه پسر خونه داشته باشه باید قبل عقد اون مقدارو سندبزنه و به نام عروس بکنه!

اگرم خونه نداشته باشه مینویسن مثلا ۱ دونگ خونه به مبلغ فلان،یا ۱ دونگ خونه وقتی داماد خونه دار شد

خلاصه که اینجوریاس

بعد خب خونه تو رهن بانک بود و نمیشد ۱ دونگشو بزنن به نام من

اونجا محضر دار گفته بوده،بابای اشکان تعجب کرده بوده و گفته ما نمیدونستیم الان باید به نام آرزو بزنیم

هرچند من از قبل به اشکان گفته بودم که اصفهان اینجوریه،ولی خب چون میدونستیم خونه رهن بانکه گفتیم مشکل و اختلافی پیش نمیاد

خلاصه محضردار وقتی میفهمه خونه رهن بانکه،میگه پس باید معادل کنید و قیمت ۱ دونگو بنویسید

بعد اشکان و باباش رو قیمت خونه اندیشه یه مبلغی میگن

که داییم میگه نه اینجور نیس و قیمت بیشتر از اینه

اشکان میگه دروغ نداریم بگیم،قیمتش همینه

خلاصه یکم سر قیمت مشکل پیش میاد و داییم حرف اشکان و باباشو قبول نمی کرده

بعد بهزاد که میبینه اینطور شده میگه مبلغ ننویسید به جاش سکه بنویسید

و میگه ۱ دونگ خونه معادل x سکه

اول بابای اشکان میخواسته قبول نکنه که اشکان میگه قبول،بنویسید معادل x  سکه

و اینطور میشه که با وساطت بهزاد و اشکان موضوع حل میشه و نمیذارن کسی متوجه بشه،حتی من,حتی مامانامون و ...

 از بعد عقد یه کوچولو اشکان با داییم چپ افتاد،البته کاریش نداره هااا،ولی خب همچینم ازش خوشش نمیاد و میگه بابات و داداشات حرفی نمیزدن بعد داییت اینجور میکرد و فکر میکرد ما دروغ میگیم و ...

دیگه باهاش حرف زدم و توضیح دادم که خب داییم مدلش اینجوریه و من چون دختر خواهرش بودم و به اصطلاح منو دوس داره در مورد مهریه سخت گیری کرده و گرنه برای سایر دخترای فامیل هیچ دخالتی نمی کرد

دیگه براش گفتم که برای دخترش قبل عقد یک دونگ خونه از داماد زد به نامش و بعد گذاشت عقد کنن 

الان دیگه نمیدونم هنوز از داییم کینه داره یا نه

امیدوارم کینه نداشته باشه ...

خب ما کلا با داییم زیاد رفت و آمد داریم،همش میریم باغ و اینورو انور

برای عقد ما،همه میوه ها رو داییم شسته بود

یا مثلا خیلی اشکانو دوس داره و وقتی هنوز فامیل اشکانو ندیده بودن،داییم گفته بوده پسر خیلی خوبیه

که دخترخالم سهیلا حسودیش شده بود و چند بارگفته بوده آخه از کجا میدونی پسر خوبیه!

داییمم گفته بوده از قیافه ش،از خانواده ش،از حرف زدنش مشخصه که پسر خوبیه

خلاصه که کلا داییم اشکانو دوس داره و اگه برای مهریه حرفی زده خب بخاطر من میگفته ...

چی بگم والا،هرچند خودمم اون تیکه که داییم جوری حرف زده که انگار اشکان دروغ میگه رو دوس نداشتم و نپسندیدم

ولی خب داییه دیگه،چه میشه کرد

امیدوارم کینه و دلخوری از جانب اشکان رفع شده باشه :-) 

خب آخرین عروسی ام بریم و دیگه تمووووم تا بعد صفر

این چهارمین عروسی ای هست که تو این ۳ ماه اخیر داریم میریم :-) 

بععععله اینم از این