زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

زنــ ــدگــ ــی مــ ــن

وبلاگ اول بنده arezoo127.blogfa.com اینجا فعالم و در خدمت شما :)

وام

 

ادامه بدون رمز ... 

این مدت که کرجم تا حالا دو سه بار مینا بهم زنگ زده،دیروزم که اشکان دانشگاه بود منم حوصلم سررفته بود،گفتم بذار یه زنگ به مینا بزنم

دیگه تلفن زدم،احوالپرسی کردیم،گفتم مامان چطوره؟ بهتر شده؟

دیگه باز گفت نه اصلا خوب نیس و ....

انگار یه سطل آب یخ خالی کردن روم،بعدم میگه ببخش که اینا رو بهت گفتمااا،نگران نشیا

گفتم نه خوبم!!!

بعد تلفن تا چند دیقه همینجوری گوشه اتاق نشسته بودم،حالم خیلی گرفته شد

شقایق بلال کباب کرد بخوریم،منی که انقدر بلال دوس دارم برام مثل زهر بود،به زور خوردم و بعد پریدم تو حموم

از شدت غصه و نگرانی زیر دوش انقدر اشک ریختم

فقط گریه میکردم 

بعد که از حموم اومدم یکم سبک شدم زنگ زدم خونه

مامان جواب داد،گفتم چطوری؟ بهتری؟ گفت آره بهترم

بعدم با بابا حرف زدم،گفتم بذار از بابام بپرسم ببینم مامانم چطوره

گفتم مامان چطوره؟ درد پاهاش بهتره؟

گفت آره بهتر شده،الان داره ماکارونی میپزه،منم دارم کشک بادمجون میپزم و ..‌.

فهمیدم حالشون خوبه و خیالم راحت شد

مامان من چندین سال آرتوروز داره و پاهاش درد میکنه،با عصا راه میره و ...

خب چیز جدیدی نیس پادردش ولی نمیدونم چرا انقدر مینا این موضوعو بزرگ میکنه!

شبم ساعت ۳۰\۸ اشکان از دانشگاه اومد،چقدر دلم میخواستش،دلم براش تنگ شده بود

دیگه قرار شد شام بخوریم و بعد بریم بیرون

شام خوردیم و طرفای ۱۰ با اشکان رفتیم سفره خونه همیشگی

رو تخت نشستیم،اشکان قلیون و چایی سفارش داد منم هات چاکلت

آخه تا حالا نخورده بودم،گفتم تست کنم ببینم چطوره،که در نهایت فهمیدم کاپوچینو رو بیشتر دوس دارم

دیگه شروع کردیم به حرف زدن،اشکان از دانشگاه و کلاس گفت

منم از زنگ زدن به مینا،گریه کردنم تو حموم و ....

بعد میگه چرا همون اول زنگ نزدی به مامانت؟ گفتم حالم گرفته بود،نمیتونستم،اونام صدای ناراحت منو میشنیدن ناراحت میشدن

بعد میگه نکنه مینا از عمد اینطور میکنه؟ گفتم نمیدونم،اون دفعه تو وبلاگ نوشتم،اتفاقا میترام گفت ( اون لحظه حرف میترا توذهنم بود )

گفت آخه یعنی چی میگه نترسیااا،تخت خواب آوردیم و ... امشبم که اینطور گفته،شاید عمدا اینجور میکنه

گفتم نمیدونم فکرنکنم،یکم رفتارای مینا ناپخته و رو مخ هست،شایدم این موضوعم ناشی از ناپختگیش باشه

بعد اشکان گفت اون مینایی که من دیدم یکم جنسش خرده شیشه داره

اولین بار بود همچین حرفی میزد! گفتم واقعا همچین حسی بهش داری؟ چرا؟

گفت آره جنسش خرده شیشه داره،خب دیگه بالاخره این مدت رفتاراشو دیدم و ....

خلاصه که نمیدونم از عمد داره اینجور میکنه یا از روی نادونی و ناپختگیش

ولی فقط میدونم که کار مینا خیلی بده،تن منو تو این شهر می لرزونه،کلی نگرانم میکنه!

بیخیالش

اوووف به این وام ازدواج و دردسراش

خب همونجور که گفتم بابای اشکان دوتا کسر حقوق گرفت که ضامن هردومون بشه ولی بانک قبول نکرد و گفت فقط میتونه ضامن یه نفر بشه! 

یکی میخواد بهشون بگه شما چیکار به اینکارا دارید! وقتی مثلا قسطامونو ندادیم ۵۰۰ تومن از حقوق بابای اشکان کم میشد دیگه!

حقوقش که مثلا ۴۰۰ تومن نیس که نشه!

خلاصه که نشد و قبول نکردن ضامن هردومون بشن

دیگه گفتیم دایی ضامنم بشه،که ایشونم یه مرد مهربون و خوبه،قبول کردن و دیگه رفتن برام کسر از حقوق گرفتن که بشن ضامن من

امروز با اشکان رفتیم بانک برای وام

اول که مسوول وام و تسهیلات نبود و کلی معطل شدیم تا خانووممم تشریف فرما شدن!

بعدم میگه باید مدارک محل سکونت ضامن یا کپی اجاره نامه رو بیارید و سند خونه خانومتونو با قبض!!

حالا سری پیش نگفتن که منم باید سند خونمونو ببرمااا!

اشکان گفت چرا اون همکارتون اوندفعه نگفت که بیاریم؟ خانوم من اصفهانه حالا تا بره اصفهان و دوباره بیاد کرج و سند خونشونو بیاره یکی دو ماه طول میکشه

بعد میگه خب همون اصفهان برای وام اقدام میکرد!

عجبااا خب ضعف شماس که همون اول نگفتید منم باید سند خونمونو بیارم!!

اصلا اینا سند به چه دردشون میخوره؟ مهم همون ضامنه دیگه،چه بدونم والا

بعد اشکان گفت برم پیش رییس بانک؟ گفتم برو

به رییس بانک گفت چرا همون اول نمیگید که باید سند خونه آورد؟ خانوم من اصفهانه،تا بره اصفهان و دوباره بیاد کرج و سند بیاره کلی طول میکشه،الکی واممون داره عقب میفته و ...

که دیگه رییس بانک به مسوول وام گفت لازم نیس خانومش سند خونه پدریشو بیاره و ...

ایییش الکی آدمو میپیچونن!

ولی با این حال مدارک ضامن من ناقص بود و قرار شد دیگه یه روز خود اشکان بره دنبال کارای وام

فکرنکنم دیگه وجود من لازم باشه ...

البته من خدا خدا میکنم فعلا وام ازدواج در نیاد

آخه ما یه قرض الحسنه خانوادگی داریم،حالا رو حساب من یه وام ثبت نام کردیم که ۱ آبان بهمون میدن

۷ میلیونه،۲۰ ماهه س و قسطش ماهی ۳۵۰ هستش

خب اگه وام ازدواج اشکان در بیاد،اونجام باید ماهی ۲۵۰ قسط بده

یعنی میشه ماهی ۶۰۰ 

ماهی ۱ میلیونو ۲۰۰ هم اجاره مغازه س 

من میگم کاش مثلا وام ازدواج ۱۰ ماه دیگه در بیاد که یکم اون یکی وام سبک شده باشه!

اشکان میگه دیگه باید نون آب بزنیم بخوریم خخخخ

بعد مامانش گفت این چه حرفیه،از خدا بخواین فروش مغازه بالا بره و بگید ما میتونیم قسط بدیم

میگفت انرژی مثبت به کاینات بفرستید تا مثبتم دریافت کنید و ...

خلاصه که ما میتونیم این همه قسط و اجاره بدیم :-) 

هنوز که صاحب مغازه الیزه پول رهن رو نداده!! 

الان شده ۳ماه!!!

از اون طرفم چون اون زمان با اشکان راه اومده و به جای ۵۰۰ اجاره،۳۰۰ اجاره میگرفت کاری نمیشه کرد،که بخوایم شکایت کنیمو اینا،تنها کاری که از دستمون بر میاد اینه که دو هفته یه بار بهش تلفن بزنیم بگیم پس پول ما چی شد!

اونم هرسری میگه بفکرم و قراره یه زمین بفروشم و پول شما رو بدم!

حالا شاید این ۷ میلیون وامو که گرفتیم بدیم به مهدی،بخاطر ۱۳ میلیونی که بهمون قرض داده

 امشبم که میریم مهمونی خونه دوست مامان 

بععععله